مِشـــــکوة

وبلاگ تخصــصی قــرآن و حدیث

مِشـــــکوة

وبلاگ تخصــصی قــرآن و حدیث

قرآن و اهل بیت (ع) نورند . نوری که انسان می تواند در پرتو آن به تعالی و تکامل برسد .
منشأ نور خداست و همه انوار عالم ، فروغ و تجلی خود را از نور خدا می گیرند .
" مشکوة " همان سرچشمه نور است که همه انوار را در بر دارد....
این وبلاگ تخصصی و پیرامون قرآن و اهل بیت ( ع ) است که به میمنت میلاد پیامبر اکرم حضرت محمد ( ص )
و صادق آل محمد ( ع ) در روز 17 ربیع الأول ایجاد گردیه است . امید است مورد علاقه و عنایت شیفتگان قرآن و عترت
واقع گردد. و الحمد لله رب العالمین

فتنه از منظر وحی

پنجشنبه, ۱۴ دی ۱۳۹۶، ۰۸:۱۸ ب.ظ

مشکوة

فتنه و امتحان الهی در قرآن و حدیث

درآمد :

یکی از کلیدواژه‌های قرآن کریم، نهج‌البلاغه و جوامع حدیثی دیگر، واژة «فتنه» و مشتقات آن است.(1) کاربرد‌های قرآنی «فتنه» بسیار متفاوت‌اند؛ چنان‌که در روایات و کلمات بزرگان نیز این واژه، در معانی گوناگونی به کار رفته است. ترتیب منطقی بحث اقتضا می‌کند که نخست، از مفهوم فتنه و ماهیت آن سخن گوییم. فتنه چیست؟ موارد کاربرد آن کدام‌اند؟ و چرا این واژه به کار رفته است؟ پس محور اول از مبادی تصوری بحث، این است که مفهوم فتنه روشن شود تا تصور صحیحی از آن داشته باشیم.

مفهوم‌شناسی فتنه

کاربردهای قرآنیِ واژة «فتنه» بسیار متفاوت‌اند و حکم مشترک لفظی دارند؛ ولی برخی لغت‌شناسان، تلاش می‌کنند تا مشترکات لفظی را به یک یا دو اصل برگردانند و بگویند اصل این معنا یک چیز است و با اضافه کردن ویژگی‌هایی، معناهای دوم و سوم پدید می‌آیند. دراین‌باره افراط‌وتفریط‌هایی هم هست، تا آنجا که برخی از آنان، مفاهیمی را که هیچ جهت اشتراکی ندارند و حتی ضدین هستند، به یک اصل برمی‌گردانند. این بحث، فنی است و نتیجة آن نیز در بیشترِ موارد، ظنی و ضعیف است. لغت‌شناسانی مانند صاحب مقاییس اللغه و دیگران، که سعی کرده‌اند واژه‌ها را به یک اصل برگردانند، در بیشترِ موارد دلیل دل‌چسب و اطمینان‌بخشی ارائه نکرده‌اند.

اشتراک لفظی یا معنوی

آیا می‌توان برای الفاظی که معانی گوناگون دارند، جهت اشتراکی یافت و آن معنا را به همة این الفاظ نسبت داد؟

اگر منظور این است که این معانی را به یک مشترک معنوی برگردانیم و بگوییم اصل، یک معناست و آن تعدد معانی، خصوصیات مورد است، انصاف آن است که بگوییم این کار تکلف‌آمیزی است؛ زیرا گاهی معانی به‌اندازه‌ای باهم تفاوت دارند که نمی‌توان واژه را مشترک معنوی دانست. مثل واژة «انسان» که دربین همة افراد انسان مشترک است، اما ویژگی‌های نژاد، زبان، رنگ، خصوصیات، جنسیت و مانند آنها باعث می‌شود که انسان در جایی مرد باشد و در جای دیگر زن، یک‌جا سیاه باشد و در جای دیگر سفید، در جایی عرب باشد و در جای دیگر عجم.

معنای انسان بین همة اینها مشترک است. اما اگر مقصود، بررسی‌هایی باشد که در زبان‌شناسی معمول است و لغتی را که دراصل، معنایی داشته و به‌تدریج در طول زمان تحولاتی یافته و معنای دیگری برای آن پیدا شده، که دراصطلاح به آن «منقول» می‌گویند، بررسی کرده، جهت نقل معنا را بیابند، تا ارتباطی که بین معانی گوناگون هست کشف شود، و این بررسی در حدی معقول و عرف‌پسند باشد و تکلفی در آن نباشد، مشکلی ندارد و از فروع زبان‌شناسی است.

اکنون به‌اجمال می‌‌گوییم که موارد استعمال واژة «فتنه» در قرآن کریم، به‌گونه‌ای هستند که نمی‌شود آنها را مشترک معنوی به شمار آورد. به‌عنوان مثال، قرآن دربارة اموال و اولاد می‌فرماید: 

إِنَّمَا أمْوَالُکُمْ وأوْلادُکُمْ فِتْنَة.(1) 

اگر این کاربرد را ـ به هر معنایی که فتنه در اینجـا دارد ـ با آیة دیگر مقایسه کنیم که می‌فرماید:

 الْفِتْنَةُ أشَدُّ مِنَ الْقَتْل؛(2) «فتنه، از قتل بدتر و سخت‌تر است»،

این دو چه نسبتی باهم دارند؟

در جملة «اموال و اولاد شما فتنه است» اگر «فتنه» دارای‌ همان معنا باشد که در الْفِتْنَةُ أشَدُّ مِنَ الْقَتْل دارد، آن جمله چه معنایی دارد؟ آیا یعنی اولاد شما از قتل بدتر است؟ این معنای روشنی ندارد.

همچنین مشتقات «فتنه» را که در آیات به کار رفته است ببینید: مانند بِأیِّکُمُ الْمَفْتُون.(3) مفسران گفته‌اند «مفتون» دراینجا به‌معنای مصدر است. معنایش این است به کسانی که ـ العیاذ بالله ـ به پیغمبر اکرم نسبت جنون دادند، گفته شد خوب بسنجید ببینید که آیا شما اولی به جنون هستید یا او؟ پس «مفتون» در اینجا به‌معنای جنون یا مجنون است. این چه ربطی به اموال و اولاد دارد؟ یا چه ارتباطی دارد با فتنه‌ای که اشد من القتل است؟

همچنین است دربارة آیة ألاَ فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا(4) و امثال آن که موارد فراوانی است.


بنابراین هیچ جهت مشترک قابل قبولی بین این‌ کاربردها وجود ندارد. در کتاب‌های لغت نیز معانی متعدد برای «فتنه» ذکر کرده‌اند و بسیار مشکل است که جهت مشترکی برای این موارد یافت شود. به این دلیل نمی‌توان «فتنه» را مشترک معنوی، و اینها را خصوصیات مصداق دانست. ولی درعین‌حال، برخی صاحب‌نظران به خود زحمت داده‌اند تا اصل کاربردها را به یک معنا برگردانند.

مشکوة

مصادیق سه‌گانة واژه‌ها

قاعده‌ای در زبان‌شناسی است که می‌توان تا حد زیادی آن را پذیرفت؛ اینکه الفاظی که در هر زبانی وضع می‌شوند، در ابتدا برای مصادیق مادی وضع می‌شوند. آدمی از روز نخست که شروع به حرف زدن می‌کند، هنوز مسائل معنوی و انتزاعی را درست درک نمی‌کند. آنچه مورد نیاز اوست، همین مصادیق مادی‌اند که در دنیا با آنها سروکار دارد. به‌عنوان مثال، درباب بزرگی و کوچکی و بالا و پایین و مانند آنها، در ابتدا مفهوم علو را برای همین بالا بودن سقف نسبت به کف وضع کردند. سپس متوجه شدند معانی دیگری هستند که تعبیر دیگری مناسب آنها نیست جز اینکه بگوییم آنها بلند هستند. مثل اینکه بگوییم مقام خدا عالی است یا علو دارد. این معنایی را که برای علو معنوی تصور می‌کنند، پس از تصور علو مادی است. وقتی دیدند چنین معنایی را می‌خواهند، همان لفظی را که برای علو مادی وضع شده بود، انتخاب کرده، آن را تجرید می‌کنند و می‌گویند: علو بر دو گونه است: یکی علو حسی؛ و دیگری علو معنوی. خدا علو معنوی دارد. یا خدا بزرگ و کبیر یا اکبر و عظیم و اجل و اعظم است. همة اینها را دربارة خدا به کار می‌بریم.

بزرگی، نخست دربارة همین بزرگی‌های حسی وضع شده است؛ اما وقتی می‌خواهیم دربارة خدا بیان کنیم، هیچ‌چیز مناسب‌تر از این نیست که از مفهوم بزرگی استفاده کنیم؛ به‌این‌صورت که معنای بزرگی را توسعه ‌دهیم، یعنی واژة «بزرگی» ابتدا وضع شده بود برای بیان بزرگی اجسام نسبت به یکدیگر. اکنون با توسعة معنای آن می‌گوییم بزرگی همواره جسمانی نیست، بلکه بزرگی معنوی نیز داریم. پس براساس این قاعده، الفاظ ابتدا برای مصادیق مادی وضع شده و به‌تدریج با تصرفاتی به مناسبت‌هایی، در معانی انتزاعی، اعتباری و سپس معانی معنوی فرا‌طبیعی به کار رفته‌اند؛ یعنی غالباً الفاظ، نخست به‌صورت مجاز با قرینه استعمال شده و سپس کم‌کم به‌صورت منقول و دارای معنای حقیقی جدیدی شده‌اند.

ارتباط معانی جدید با معنای اصلی

برای اینکه بدانیم چه نسبتی میان دو مفهوم ابتدایی و توسعه‌یافته وجود دارد، نمی‌توان فرمول خاصی ارائه کرد. در برخی موارد، آن‌قدر بین این دو مفهوم فاصله می‌افتد که به‌زحمت می‌شود جهت مشترکی بین آنها یافت. دربارة بزرگی می‌توان گفت که بزرگی دو نوع است: بزرگی حسی و غیرحسی؛ اما درباب برخی مفاهیم معنوی نمی‌توان گفت که یک مصداق مادی دارد و یک مصداق معنوی؛ زیرا آن‌قدر از خصوصیات مادی و نقص تنزیه شده که به‌واقع، معنای دیگری شده است.

اگر قاعدة پیش‌گفته را بپذیریم، وقتی موارد استعمال کلمة «فتنه» را ملاحظه ‌کنیم، شاید حسی‌ترین معنایی که برای «فتنه» در قرآن کریم به کار رفته است، در این آیه شریفه باشد: عَلَى النَّارِ یُفْتَنُون؛(5)«[انسان‌هایی] روی آتش گداخته می‌شوند». «فتن» در اینجا یعنی داغ کردن و سوزاندن، که مصداق حسی است و از این حسی‌تر نداریم. حتی جنون در آیه بِأیِّکُمُ الْمَفْتُونُ،(6) مستقیماً محسوس نیست، بلکه از علایم به آن پی می‌بریم؛ زیرا حقیقت آن، حالتی روحی و اختلالی در روح یا در مغز انسان است که در رفتار انسان اثر می‌گذارد و آنچه مستقیماً دیدهمی‌شود، رفتار جنون‌آمیز است و دست‌کم به‌اندازة داغ کردن با آتش، حسی نیست؛ زیرا آدمی با چشم می‌بیند که چیزی را با آتش، داغ یا ذوب می‌کنند. به‌عنوان مثال، طلا را که در آتش ذوب می‌کنند، می‌گویند: «فتن الذهب».


ازاین‌جهت می‌توان گفت: اولین بار که «فتن» وضع شده، برای همین داغ کردن وضع شده است. ولی این داغ کردن، لوازم و آثاری دارد که به‌مناسبت این آثار و لوازمی که بر آن بار می‌شود، در ابتدا به‌صورت مجاز، و بعدها به‌صورت منقول، در معانی دیگری به‌مناسبت‌هایی به کار برده‌اند. بنابراین واژة «فتن»، در معنای دیگری که شباهتی با داغ کردن داشته یا برخی آثار داغ کردن را داشته است، به کار رفته است.

به‌طور‌معمول وقتی چیزی را روی آتش داغ کنند، حرکت و تغییری در آن پیدا می‌شود. به همین مناسبت، بعدها «فتن» را دربارة اضطراب‌ها به کار بردند. اضطراب گاهی شخصی است؛ یعنی شخص حالتی روانی به‌نام اضطراب و دلهره دارد؛ و گاهی اضطراب اجتماعی است؛ جامعه متزلزل و مضطرب می‌شود.

بدین‌صورت، «فتنه» به‌تدریج معانی جدیدی پیدا کرده و ازجمله، دربارة بلاهایی که برای انسان پیش می‌آید و حال او را متغیر و مضطرب می‌کند، به کار رفته است. کاربرد «فتنه» دربارة امتحان نیز برای آن است که وقتی کسی را امتحان می‌کنند، حالت اضطرابی پیدا می‌کند از اینکه آیا در این امتحان قبول می‌شود یا مردود؟

پس لازمة امتحان کردن، پیدایش حالت اضطراب است. بدین‌جهت به امتحان هم «فتنه» گفته شده است. خداوند در ادامة آیة شریفة أحَسِبَ النَّاسُ أنْ یُتْرَکُوا أنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لا یُفْتَنُونَ؛(7)«آیا مردم می‌پندارند که وقتی می‌گویند ما ایمان آوردیم، رها شده، دیگر امتحان نمی‌شوند؟»، می‌فرماید: وَلَقَدْ فَتَنَّا الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ…؛(8) «ما همة پیشینیان را امتحان کردیم، [شما را هم امتحان خواهیم کرد]». پس «فتنه» در اینجا به‌معنای امتحان است.

در آیة وَنَبْلُوکُمْ بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً؛(9) «ما همة شما را با خوبی‌ها و بدی‌ها می‌آزماییم [و مبتلا می‌کنیم]»، «بلا» و «فتنه» باهم استعمال شده است(10) و مقصود آن است که به‌مثابه آزمایش، شما را به خوشی‌ها و ناخوشی‌ها مبتلا می‌کنیم.

پس می‌توان چنین تصور کرد که «فتنه»، دراصل به‌معنای گداختن و داغ کردن بوده است، سپس با توجه به لازمة آن که اضطراب بوده، به این معنا نقل شده و کم‌کم دربارة اضطراب‌های روحی و اضطراب‌ها و آشوب‌های اجتماعی و مانند آن به کار رفته است.

مشکوة

همچنین «فتنه»، دربارة فضای آشفته‌ای که در آن اعتقادات دینی دچار شک و تردید گردد، به کار رفته است؛ زیرا این آشفتگی نیز موجب اضطراب می‌شود. آشفتگی سبب تیرگی‌ها و ابهام‌هایی است که سبب می‌شود کسانی در دین خودشان شک ‌کنند. این معنا در آیة وَالْفِتْنَةُ أشَدُّ مِنَ الْقَتْل(11) به کار رفته است. «فتنه» در اینجا به‌معنای کاری است که سبب می‌شود مردم در دینشان شک کنند و مضطرب شوند و نفهمند دین حق و اعتقادات صحیح کدام است. این کار از آدم‌کشی بدتر است؛ زیرا اگر مؤمنی را بکشند، به بهشت می‌رود و ضرری نمی‌کند و فقط زندگی مادی را از دست می‌دهد، اما وقتی دین مؤمنی دستخوش فتنه شود و وسایل شک و تردید در دینش فراهم گردد، متزلزل می‌شود و از خود می‌پرسد: آیا این دین درست است یا نه؟!

درنتیجه، ایمان خود را از دست می‌دهد و وقتی بی‌ایمان شد، دیگر اهل نجات نخواهد بود. به‌یقین، ضرر این کار بیش از ضرر کشتن اوست. اگر او را می‌کشتند، فقط ضرر دنیایی داشت، ولی وقتی با فتنه دین او را بگیرند، ضرر ابدی دارد و بزرگ‌تر از قتل است. پس فتنه به ملاحظات متفاوت، مصادیق متعددی دارد، ولی نمی‌توان گفت که مشترک معنوی است و اینها همه مصادیق یک مفهوم است.


اکنون بنابر مبنایی که بیان شد، می‌توان گفت که فتنه چنین سیری داشته است: در ابتدا به‌معنای داغ شدن و سوزانده شدن و مانند آن بوده است، اما پس از آن به معانی دیگری مانند اضطراب، آشوب و آشفتگی آمده است و به‌لحاظ لوازمی که این آشفتگی‌ها در اجتماع دارد، بر فتنة اجتماعی اطلاق شده است. بر این اساس، فتنه گاهی دربارة فرد به کار می‌رود و گاهی دربارة اجتماع. فتنه‌های اجتماعی نیز انواعی دارد که باید در جای خود به بیان آنها پرداخت.

--------------------------------------------------------

پی نوشت ها:

‌1. تغابن (64)، 15: همانا مال‌ها و فرزندان شما آزمونی [برای شما] است.

‌2. بقره (2)، 191: فتنه‌گری، از آدم‌کشی سخت‌تر است.

‌3. قلم (68)، 6: که کدام‌یک دیوانه است.

‌4. توبه (9)، 49: آگاه باشید که آنان در فتنه فروافتاده‌اند.

‌5. ذاریات (51)، 13.

‌6. قلم (68)، 6.

‌7. عنکبوت (29)، 2.

‌8. عنکبوت (29)، 3.

‌9. انبیاء (21)، 35.

10. آن‌گونه که از بررسی‌های لغت‌شناسانه برمی‌آید، در اصل و ریشة «فتنه» معناهای سختی، آشفتگی، گرفتاری و مانند آنها نهفته است؛ اما در امتحان و به‌ویژه اختبار و ابتلا، ویژگی‌هایی که در واژة «فتنه» ملحوظ است و غالباً به ذهن متبادر می‌شود، آن معانی چندان ملحوظ نیست. این‌گونه الفاظ را که کم یا زیاد باهم مشابهت‌هایی داشته، برخی از آنها در مقام استعمال امتیازاتی دارند، چه باید نامید؟ به همة‌ آنها با مسامحه «مترادفات» می‌گویند. اما هرکدام ویژگی‌ای در زبان عربی دارد که در برخی جاها صدق می‌کند و در مفاهیم دیگر صدق نمی‌کند. چیزهایی که خدای متعالی برای انسان پیش می‌آورد تا انسان در سر دوراهی قرار گیرد و باید یکی را انتخاب کند هم، این کار خدا را ازآن‌جهت که منسوب به خداست، «فتنه» یا «فتون» نامیده می‌شود.

‌11. بقره (2)، 191.

منبع : هدانا برگرفته از کتاب طوفان فتنه و کشتی بصیرت ایت الله مصباح یزدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی