مِشـــــکوة

وبلاگ تخصــصی قــرآن و حدیث

مِشـــــکوة

وبلاگ تخصــصی قــرآن و حدیث

قرآن و اهل بیت (ع) نورند . نوری که انسان می تواند در پرتو آن به تعالی و تکامل برسد .
منشأ نور خداست و همه انوار عالم ، فروغ و تجلی خود را از نور خدا می گیرند .
" مشکوة " همان سرچشمه نور است که همه انوار را در بر دارد....
این وبلاگ تخصصی و پیرامون قرآن و اهل بیت ( ع ) است که به میمنت میلاد پیامبر اکرم حضرت محمد ( ص )
و صادق آل محمد ( ع ) در روز 17 ربیع الأول ایجاد گردیه است . امید است مورد علاقه و عنایت شیفتگان قرآن و عترت
واقع گردد. و الحمد لله رب العالمین

۱۷ مطلب با موضوع «مثال های قرآنی» ثبت شده است

۲۱
مرداد

آل یاسین

در قرآن کریم نام حدود 35 حیوان آمده است. پرندگان و حشراتی که در قرآن از آنها نام برده شده، عبارتند از:

سلوى = بلدرچین (بقره،57)، بَعوض = پشه (بقره،26)، ذباب = مگس (حجّ،73)، نحل = زنبور عسل (نحل،68)، عنکبوت (عنکبوت،41)، جراد = ملخ (اعراف، 133)، هدهد = شانه به سر (نمل،27)، غراب = کلاغ (مائده، 31)، ابابیل = احتمالا پرستو (فیل،3)، نمل = مورچه (نمل، 18)، فراش = پروانه (قارعه،4)، قُمَّل = شپش (اعراف،133)

 

علاوه بر موارد فوق، نام حیوانات دیگری نیز در قرآن وجود دارد، چون:

قرده = میمون (بقره،65)، بغال = استر (نحل،16)، غنم، نعجه، ضأن و معز = گوسفند (انعام ،143 ـ 146؛ ص، 23 ـ 24)، ذئب = گرگ (یوسف،15)، بعیر و جَمَل = شتر (یوسف،65 ؛ اعراف،40؛ ...)، قَسْوَرَة = شیر (مدثّر،51)، خَیْل و جیاد (جمع جواد) و صافنات (جمع صافنه) = اسب (نحل،8 ؛ ص،51)، بقر = گاو (بقره،70)، عِجْل = گوساله (هود،69)، حیّه = مار (طه،20)، ثُعبان = اژدها (اعراف، 107)، حمار و حمیر = اُلاغ (نحل،8 ؛ بقره،259؛ ...)، خنزیر = خوک (بقره،173)، کَلْب = سگ (اعراف،176)، ، نون و حوت = ماهى (انبیاء،87 ؛ کهف،63)، ضفادع = قورباغه (اعراف،133)، فیل (فیل، 105)؛ همچنین مى‌توان از بحیره، سائبه، حام و وصیله (مائده،103) به عنوان نام هایى براى اصنافى از شتر و گوسفند که در میان عرب جاهلى رایج بوده است نام برد.

در ادامه نام حشراتی را که در قرآن ذکر شده است بیان می کنیم که بخشی از آنها در فراز اول متن نام برده شده است :

۱۱
مرداد

آل یاسین

جستارى بر انواع تمثیل در مَثَل ها و قصّه هاى قرآن کریم ‌

چکـــــیده:

از قرآن کتاب هدایت بشر در تمام اعصار است. سبک و سیاق نوشتارى آن متفاوت از دیگر کتاب ها بوده و تعالیم خود را به منظور فهم همه انسان ها، گاه با زبان ادبى و هنرى در قالب مَثَل، قصّه، و... بیان نموده است. از دیدگاه برخى، یک چهارم قرآن و از نگاه بعضى دیگر، یک ششم آن در قالب داستان یا قصّه بیان شده و قریب به شصت مَثَل در آن وجود دارد.

محور اصلى سخن در مقاله حاضر بازشناسى انواع تمثیلِ به کاررفته از حیث ساختار (اسلوب معادله، حکایت انسانى و حکایت حیوانات) و محتوا (تمثیل ساده اخلاقى، اندیشه، رؤیا، رمزى، سیاسى ـ تاریخى) در قصّه ها و مَثَل هاى قرآن مى باشد. نتایج مقاله، که با روش تحقیق توصیفى ـ تحلیلى انجام پذیرفته، نشان مى دهد ساختار مَثَل هاى قرآن در گروه حکایت انسانى قرار مى گیرد و مثل ها از نظر محتوا جزو دو گروه «تمثیل ساده اخلاقى» و «تمثیل اندیشه» مى باشند.

قصّه هاى قرآنى نیز از لحاظ ساختار در دسته حکایات انسانى و یا حکایات حیوانات قرار مى گیرند و از لحاظ محتوا، نه تنها در زمره تمثیل اخلاقى و تمثیل اندیشه قرار دارند، بلکه جزو یکى دیگر از انواع تمثیل (رؤیا، رمزى، سیاسى ـ تاریخى) نیز هستند.

۰۷
بهمن
۱۴
شهریور
%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8

مردی همسر و سه فرزندش را ترک کرد و در پی روزی خود و خانواده اش راهی سرزمینی دور شد... فرزندانش او را از صمیم قلب دوست داشتند و به او احترام می گذاشتند.

مدتی بعد ، پدر نامه ی اولش را به آن ها فرستاد. بچه ها آن را باز نکردند تا آنچه در آن بود بخوانند ، بلکه یکی یکی آن را در دست گرفته و بوسیدند و گفتند : این نامه از طرف عزیزترین کس ماست. سپس بدون این که پاکت را باز کنند ، آن را در کیسه ی مخملی قرار دادند ...

هر چند وقت یکبار نامه را از کیسه درآورده و غبار رویش را پاک کرده و دوباره در کیسه می گذاشتند... و با هر نامه ای که پدرشان می فرستاد همین کار را می کردند.

سال ها گذشت. پدر بازگشت، ولی به جز یکی از پسرانش کسی باقی نمانده بود،

از او پرسید : مادرت کجاست ؟

پسر گفت : سخت بیمار شد و چون پولی برای درمانش نداشتیم، حالش وخیم تر شد و مرد.

پدر گفت : چرا ؟ مگر نامه ی اولم را باز نکردید ؟ برایتان در پاکت نامه پول زیادی فرستاده بودم!

پسر گفت : نه !

پدر پرسید : برادرت کجاست ؟

پسر گفت : بعد از فوت مادر کسی نبود که با تجربه هایش او را نصیحت کند و راه درست را به او نشان دهد ، مرد گفت : خواهرت کجاست ؟

پسر گفت : با همان پسری که مدت ها خواستگارش بود ازدواج کرد الآن هم در زندگی با او اسیر ظلم و رنج است !

پدر با تأثر گفت : او هم نامه ی من را نخواند که در آن نوشته بودم این پسر آبرودار و خوش نامی نیست و دلایل منطقی ام را برایش توضیح داده بودم و اینکه من با این ازدواج مخالفم ؟

پسر گفت : نه ...!

الان به چی دارید فکر میکنید؟

به اینکه مقصر خود فرزندان بودند که بجای خواندن نامه ، اونو میبوسیدن و به چشم میمالیدند و با احترام در کیسه مخملی نگهداریش میکردند؟



به چیز درستی فکر میکنید ، پس حالا میتوانید ادامه ی صحبت های منو خوب درک کنید ...

به حال آن خانواده فکر کردم و این که چگونه به راحتی همه فرصتها را از دست داده بودند ، سپس چشمم به قرآن روی طاقچه افتاد که در قوطی مخملی زیبایی قرار داشت. وای بر من ...!

رفتار من با کلام الله مثل رفتار آن بچه ها با نامه های پدرشان است!

من هم قرآن را میبوسم

روی چشمم میگذارم

مورد احترام قرار میدهم

می بندم و در کتابخانه ام می گذارم و آن را نمی خوانم و از آنچه در اوست ، سودی نمی برم، در حالی که تمام آنچه که در آن در آن است روش زندگی من است...

از خدا طلب بخشش و عفو کردم و قرآن را برداشتم و تصمیم گرفتم که دیگر از او جدا نشوم.
۲۵
مرداد

نزدیک ساحل دریای سرخ، در بندر أیله عده ­ای از دودمان بنی ­اسراییل در زمان حیات حضرت داوود زندگی می­کردند.که می­بایست مسلک پدران و نیاکان خود را تعقیب کنند و روز شنبه را به عبادت پروردگار خویش بپردازند؛ و طبق آیین­شان شکار در روز شنبه را حرام بدانند.
کالای استراتژیک این شهر ماهی بود و بیشتر اهالی آن از راه صید ماهی امرار معاش می­کردند. از آن­جا که خداوند می­خواست این قوم را در معرض امتحان قرار دهد، زمینه ­ی آزمایش را این­گونه برایشان رقم زد:
ماهیان دریا که شنبه را روز امن و امان یافته بودند، به خواست و مشیت خداوند به کناره­ی دریا میآمدند و چنان روی آب را پر می­کردند که با تلاش اندک و در زمان کم، صیادها می­توانستند تعداد زیادی ماهی بگیرند. اما روزهای دیگر برای ماهیان نا امن بود، و از کناره­ی دریا فاصله می­گرفتند به گونه ­ای که صید آن­ها به سختی صورت می­گرفت.
همین امر باعث طمع عده ای از مردم شد آنها متوسل به حیله و فریب شدند به این صورت که در کنار دریا، حوضچه ­ها و استخرهایی را ساختند تا بتوانند از راه جوی­ و کانال­های متعدّدی که به دریا راه پیدا کرده­اند؛ ماهی­ها را جمع کنند.صبح شنبه­ کانال­ها را می­گشودند تا ماهی­ها به حوضچه ­ها وارد شوند و در آخرِ روز که ماهی­ها قصد بازگشت می­کردند، دریچه ­ها را می­بستند و روز یک­شنبه­ ماهیان به دام افتاده در حوض­ها را صید می­کردند.

با شروع این بدعت؛ ساکنان شهر به تدریج به سه طایفه تقسیم شدند:

1. بیشتر اهالی شهر به بدعت گذاران فریبکار پیوستند و با ایشان همکار و هم نوا شدند

2. اندکی از خدا باوران که ایمان در اعماق قلبشان رسوخ کرده بود، با صلابت و یقین تمام در مقابل این بدعت ایستادند و با سلاحِ موعظه و نصیحت به مبارزه با این فریبکاری و حیله ­ی آشکار پرداختند.

3. کسانی هم بدون موضع و بی­طرف بودند؛ نه همگام با گناه­کاران بودند تا به این حرام آشکار دست یازند؛ و نه با واعظان غیور هم­نوا می­شدند و نهی از منکر می­کردند؛ از این روی نه به شکار ماهی در روزهای شنبه می­پرداختند و نه متعرّض ماهی­گیران متخلّف می­شدند.

(که بحث رو گروه سوم هست)

مومنان پس از اثر نکردن حرفهایشان هجرت کردند، در شب هجرت مومنان عذاب الهی نازل شد:

فلمّا نسوا ماذکّروا به أنجینا الّذین ینهون عن السّوء و أخذنا الّذین ظلموا بعذاب بئیس بما کانوا یفسقون

پس هنگامی که آن­چه را بدان تذکّر داده شده بودند، از یاد بردند، کسانی را که از [کار] بد باز میداشتند نجات دادیم؛ و کسانی را که ستم کردند، به سزای آن­که نافرمانی می­کردند، به عذابی شدید گرفتار کردیم.

(یعنی جمعیت ساکتین و بی تفاوتها همراه گناهکاران گرفتار عذاب الهی شدند)

_______________________________________________________

1. آیا به گناههای اطرافمون معترض میشیم یا جز جمعیت ساکتین هستیم ... ؟

2.ملاک، اثرِِِ امر به معروف و نهی از منکر نیست.

ملاک، انجام واجب الهی هست.چه آنکه احتمال اثر در اغلب موارد وجود دارد

3.امر به معروف و نهی از منکر هم وظیفه است و هم حق

4.زبان نرم، شیوه مناسب برخورد ،اطلاع از معروف و منکر از لوازم ضروری این امر مهم است
۲۴
مرداد
283345_441602392571241_1709967371_n.jpg

جلوه ای از اعجاز قرآن

تعدادی از دانشمندان جمع شدند تا با تحقیق در متن قرآن ؛ خطا و اشتباهی در آن بیابند و به این ترتیب قرآن را رد کنند!!!!

 

لذا بسیار در متن قرآن و کلمات آن دقت کردند تا اینکه به این آیه رسیدند که در مورد داستان حضرت سلیمان است که وقتی مورچه ای لشکر حضرت سلیمان را میبیند به سایر مورچه ها میگوید :پناه بگیرید تا لشکر سلیمان شما را خرد نکنند (لایحطمنکم) در حالی که: این کلمه در زبان عربی فقط در مورد خرد شدن شیشه به کار میرود اما مورچه ها آن را درباره ی خود بکار برده اند!!! پس این اشکالی است که میتوان به متن قرآن گرفت !!!!

 

بعد از آن یک دانشمند استرالیایی در تحقیقات علمی خود کشف کرد که:بیش از 75 درصد از غشای خارجی بدن مورچه ها را شیشه تشکیل میدهد

و با کشف این معجزه ی قرآن بلافاصله به اسلام ایمان آورد و مسلمان شدنش را اعلام نمود.


منبع : قرارگاه سایبری کمیل

۱۰
مرداد


🌱"آشپز که دو تا شد، آش یا شور می‌شود یا بی‌نمک."

«لو کان فیهما ءالهة الا الله لفسدتا ؛

اگر در آسمان و زمین جز الله خدایان دیگری بود، فاسد می شدند نظام جهان به هم می‌خورد».

(سوره انبیاء، آیه 22)

۱۷
آبان
تعبیری زیبا از آیت‌الله مجتهدی

بدانید که آسانسور بهشت با قرآن کار می‌کند؛

 یعنی هر چقدر بخوانی بالاتر می‌روی

و هر جا که نخواندی آسانسور می‌ایستد و باید پیاده شوی.



آیة الکرسیتصاویر متحرک ماه رمضان گروه گل یاس yasgroup. ir 26 تصاویر متحرک ماه رمضان   سری دوم
۱۲
مهر

واژه قرآنی "امثال" جمع مَثََل است و "مَثل" به معانی گوناگون زیر آمده است: مانند، شبیه، صفت، گفتاری که میان مردم شایع است و بدان مَثَل میزنند، عبرت، پند و تنبیه از حال گذشتگان.1

و دراصطلاح عبارت است از کلامی که نسبت به واقعه خاصی که اقتضای چنین کلامی را داشته گفته شده سپس در طول زمان در وقایع مشابه آن بکار رفته و شایع شده است، مَثل با این معنا در قرآن کریم یافت نمی شود.2

 

معانی مختلف "مَثل" در قرآن3

1. مانند و شبیه:

«مَثَلُ الَّذینَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ یَحْمِلُوها کَمَثَلِ الْحِمارِ یَحْمِلُ أَسْفاراً...»4
«کسانى که مکلف به تورات شدند ولى حق آن را ادا نکردند، مانند درازگوشى هستند که کتابهایى حمل مى‏کند...»

 

2. حکایت و داستان:

«وَ اضْرِبْ لَهُمْ مَثَلاً أَصْحابَ الْقَرْیَةِ إِذْ جاءَهَا الْمُرْسَلُون »5
«و براى آنها، اصحاب قریه (انطاکیه) را مثال بزن هنگامى که فرستادگان خدا به سوى آنان آمدند.»

 

3. عبرت پذیری:

«فَجَعَلْناهُمْ سَلَفاً وَ مَثَلاً لِلْآخِرینَ »6
«و آنها را پیشگامان (در عذاب) و عبرتى براى دیگران قرار دادیم.»

 

4. الگو و نمونه:

الف. الگوی نیکو؛ مانند حضرت عیسی(ع):
«إنْ هُوَ إِلاَّ عَبْدٌ أَنْعَمْنا عَلَیْهِ وَ جَعَلْناهُ مَثَلاً لِبَنی‏ إِسْرائیلَ »7
«مسیح فقط بنده‏اى بود که ما نعمت به او بخشیدیم و او را نمونه و الگویى براى بنى اسرائیل قرار دادیم.»

ب. الگوی فاسد و بد؛ مانند همسران حضرت نوح و لوط (ع):
«ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِلَّذینَ کَفَرُوا امْرَأَتَ نُوحٍ وَ امْرَأَتَ لُوطٍ کانَتا تَحْتَ عَبْدَیْنِ مِنْ عِبادِنا صالِحَیْنِ فَخانَتاهُما...»8
«خداوند براى کسانى که کافر شده‏اند به همسر نوح و همسر لوط مثَل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند، ولى به آن دو خیانت کردند...»

 

5. صفت؛ مانند توصیف بهشت و جهنم:

«مَثَلُ الْجَنَّةِ الَّتی‏ وُعِدَ الْمُتَّقُونَ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ أُکُلُها دائِمٌ وَ ظِلُّها تِلْکَ عُقْبَى الَّذینَ اتَّقَوْا وَ عُقْبَى الْکافِرینَ النَّارُ »9
«توصیف بهشتى که به پرهیزگاران وعده داده شده، (این است که) نهرهاى آب از زیر درختانش جارى است، میوه آن همیشگى، و سایه‏اش دائمى است این سرانجام کسانى است که پرهیزگارى پیشه کردند و سرانجام کافران، آتش است!»

 

۲۱
شهریور



«تصـدع» همان «تفرق» است و ایـن که کسى را که سردرد دارد

 

(لـو انزلنـا هذاالقـرآن علـى جبل لـرایته خـاشعا متصـدعا مـن خشیه الله و تلک الامثـال نضـربها للنـاس لعلهم یتفکرون.)

«اگر ایـن قرآن را بر کوهى فرو مى فرستادیم, یقینا آن(کوه) را از بیـم خدا فروتـن(و) از هـم پاشیده مى دیدى. و ایـن مثل ها را براى مردم مـى زنیـم باشـد که آنان بیندیشنـد.»

«تصـدع» همان «تفرق» است و ایـن که کسى را که سردرد دارد «صداع» مى گویند براى آن است که انسان احساس مـى کند ایـن اعصاب دارد از هـم جدا مى شـود, احساس تصدع مى کند یعنى تفرق اعصاب سر مى کند. هـم چنیـن وقتـى که مطلب سنگیـن باشد و انسان در آن مطلب غور کند سرش درد مى گیرد لذا خداوند فرمود: کوه سردردى گرفت و ایـن سردرد و صداع او مایه تصدع او مى شد و ایـن تصدع او جوارح او را خاشع مى کرد و قهرا ریز ریز مى شد, کوه که ریز ریز مى شـود کره زمیـن هـم متلاشى خـواهد شد, چـون کره زمیـن به کـوه زنده است. خـداوند سبحان در آیات فراوانـى کـوه ها را به منزله لنگر کره زمیـن مـى داند. کره زمیـن که در حال حرکت است لنگرى مى خـواهد که آن را حفظ کند.