مِشـــــکوة

وبلاگ تخصــصی قــرآن و حدیث

مِشـــــکوة

وبلاگ تخصــصی قــرآن و حدیث

قرآن و اهل بیت (ع) نورند . نوری که انسان می تواند در پرتو آن به تعالی و تکامل برسد .
منشأ نور خداست و همه انوار عالم ، فروغ و تجلی خود را از نور خدا می گیرند .
" مشکوة " همان سرچشمه نور است که همه انوار را در بر دارد....
این وبلاگ تخصصی و پیرامون قرآن و اهل بیت ( ع ) است که به میمنت میلاد پیامبر اکرم حضرت محمد ( ص )
و صادق آل محمد ( ع ) در روز 17 ربیع الأول ایجاد گردیه است . امید است مورد علاقه و عنایت شیفتگان قرآن و عترت
واقع گردد. و الحمد لله رب العالمین

۲۰ مطلب در خرداد ۱۳۹۲ ثبت شده است

۰۳
خرداد

«  و خلَّف فینا رایةَ الحقِّ ، مَن تَقدَّمها مَرق ، و مَن تَخلَّف عَنها زَهق ، و مَن لَزِمها لَحَق ، دلیلُها مَکیثُ الکَـلام ، بَطـِىءُ القِیام ، سَریعٌ إذا قَام ، فإذا أنتُم أَلَنتم لَه رِقابَکم ، و أَشَرتم إلیه بِـأَصابِعِکم جاءَهُ المَوتُ فذَهَب بِه فَلَبِثتُم بَعدَه ماشاءَ اللهُ ، حتَّى یُطلِعَ اللهُ لَکم مَن یَجمَعُکم ، و یَضُـمُّ نَشرَکم ، فلاتَطمَعوا فِى غَیرِ مُقبِل ، و لاتَیأَسُوا مِن مُدْبِر ، فإنَّ المُدْبرَ عَسى أن تَزِلَّ بِهِ إِحدَى قائِمَتَـیْهِ ، و تَثبُتَ الأُخرَى ، فَتَرجِعَا حتَّى تَثْبُـتا جَمِیعاً »

او ( پیامبر ) پرچم حق را برافراشت و در میان ما به یادگار گذارد; آن کس که از زیر سایه این پرچم پاى پیش نهد از شریعت اسلام خارج گردد; و آن کس که از پیرویش سر باز زند به هلاکت رسد; و سرانجام کسیکه زیر سایه این پرچم به پیش رود راه سعادت پیموده و به آن دست یابد.

پرچمدار این پرچم با شکیبائى و آرامش سخن گوید; و با کندى و تأنى در اجراى کارها بپا خیزد; امّا چون بپا خواست بسى شتاب کند تا به پیروزى نهائى رسد; پس آنگاه که سر در گرو فرمانش نهادید ، و با سرانگشت به سویش اشاره کردید ، دوران او سپرى شده و مرگش فرارسد.

از آن پس ناگزیر مدتى که مشیت الهى اقتضاء کند در انتظار بسر برید ، آنگاه خداوند شخصیتى را برانگیزد تا شما را ( که به اختـلاف و جـدائى گرائیده اید ) جمع کند و پراکندگى شما را سر و سامان بخشد. پس به کسیکه ( چیزیکه ) رو نکرده دل مبندید; و از آن که رو گردانده ناامید مشوید( ۱ ).

آگاه باشید که آل محمّد صلَّى الله علیه و آله همانند ستارگان این گنبد مینا باشند; آن هنگام که یکى از آنها غروب کند دیگرى بدرخشد.

گوئى چنان است که در پرتو آل محمد(ص) نعمتهاى الهى را بر شما فراوان و تمام شده مى بینم; و آنچه را که آرزویش را در دل مى پروراندید بدان دست یافتید.

ابن ابى الحدید مى نویسد:امام این خطبه را در سومین جمعه زمامدارى خود ایراد فرمود; و ضمن آن به مطالبى پیرامون احوال خود اشاره کرد.

سپس همچون دیگر شارحان ، بى چون و چرا هدف از ایراد این خطبـه را پیشگـوئى از مهـدى و توصیف آن حضرت دانسته و مى گوید: شخصى را که خدا برمى انگیزد از اهل بیت است; و این سخن اشاره به مهـدى آخرالزمان مى باشد و در نزد ما ( اهل تسنن ) غیر موجود است و از این پس وجود پیدا خواهد کرد; و به عقیده امامیه اکنون موجود مى باشد( ۲ ).

اکنون لازم است که درباره« و لاتَیأَسُوا مِن مُدْبِر » توضیح دهیم که معنى آن این است که از کسیکه روگردانده مأیوس و ناامید مشوید; و مصداق آن غیبت حضرت مهدى(ع) و روگردانى آن حضرت از تصدّى ریاست و زعامت ظاهرى باشد ، تا هنگام ظهور.

ولى ابن ابى الحدید به خاطر فرار از رفتن زیر بار ولادت آن بزرگوار و غیبتش به دست و پا افتاده ، و خواسته است وانمود کند لازمه « مُدْبِر » بودن ، موجود بودن است ، و در صورت عدم تولّد و موجود نبودن ، تعبیر به ادبار و روگردانى غلط است و مفهوم معقولى ندارد.

آنگاه کلمه « و لاتَیأَسُوا مِن مُدْبِر » را این چنین معنا مى کند که هرگاه این مهدى از دنیا رفت و فرزندانش را بجانشینى برگزید و کار یکى از آنها به اضطراب و ناپایدارى گرائید ، پس مأیوس نشوید و به شکّ نیفتید و نگوئید شاید ما در پیروى اینان دچار اشتباه شده ایم ، زیرا . . .

اکنون این گونه بیراهه روى در تفسیر کلام روشن امام(ع) را ، جز به مخالفت با واقعیات وتعصب مذهبى ، بر چه چیز مى توان تطبیق کرد؟! جوابش به عهده خود خوانندگان است و نیازى به توضیح ندارد.

پی نوشت ها:

۱ ــ شاید مقصود این باشد که به امام حاضر که به دنیا بى توجه است ، یا از اصلاح کار شما در شرائط موجود ناتوان است ، طمع مورزید; و از امام زمان که غائب مى شود ناامید نگردید که رمز پیروزى و کلید حل مشکلات در دست اوست. چه ممکن است کسیکه روگردانده یک پایش بلغزد ، و پاى دیگرش برقرار ماند ، آنگاه پس از مدتى هر دو با هم بجاى خود برگردند ( و دین خدا را که دستخوش حوادث شده ثبات و استقرار بخشد ).

۲ ــ شرح نهج البلاغه ، ج ۷ ص ۹۴ ـ ۹۵.


n00005160-b.jpg

۰۳
خرداد

بسم الله الرحمن الرحیم

۞ وَ مِنْهُمْ تَارِکٌ لاِنْکَارِ الْمُنکَرِ بِلِسَانِهِ وَقَلْبِهِ وَیَدِهِ فَذلِکَ مَیِّتُ الاْحْیَاءِ.


۞ و هرکس با قلب، دست و زبان خود نهی از منکر را ترک کند

 مرده‌ای در میان زندگان است.


نهج‌البلاغه، حکمت 374
۰۳
خرداد

هـــــــمزاد کویرم تب بـــــاران دارم

در سینه دلی شکسته پنــهان دارم

بر سینه ی سوخــــــــته ام بنویسید

من هرچه که دارم از شهیدان دارم

۰۳
خرداد
۰۲
خرداد

مردی که تمام عمرش را صرف قرآن کرد

امروز در استان زنجان کمتر قاری و فعال عرصه قرآنی است که استاد علی اکبر کفعمی را نشناسد کسی که با قرآن بزرگ شد، با قرآن زیست و در محضر قرآن جان به جان آفرین تسلیم کرد.



علی اکبر کفعمی

قاری قرآنی در زنجان پیدا نمی‌شود که با واسطه یا بدون واسطه، شاگرد این استاد و خادم برجسته قرآن کریم نشده باشد و از بهترین قاریان استان، تا نوجوانانی که به‌ تازگی با قرآن آشنا شده اند، مهم‌ترین افتخارشان شاگردی استاد کفعمی است.

استاد کفعمی بیش از نیم قرن عمر خود را صرف آموزش قرآن و احکام قرآنی کرد مردی که ساده زیست و بی ریا و بی منت آنچه که از قرآن و آموزش قرآن می دانست صرف آموزش قرآن کرد.

با تاسیس مکتب القرآن الحسینی در سال 1342 هجری شمسی، آموزش قرآن را به‌ صورت رسمی به مهم‌ترین هدف خود در زندگی تبدیل کرد و در این سال‌ها، استادان بزرگی را به‌ جامعه معرفی کرده است و به ‌جرات می‌توان ادعا کرد که او بیش از نیم قرن، محور فعالیت‌های قرآنی در زنجان بوده است.

قاریانی که محضر این استاد بزرگ را درک کرده‌اند در رشته‌های مختلفی چون قرائت، تفسیر، تجوید و حفظ قرآن کریم، به استادانی شاخص تبدیل شده‌اند که راه و مرام استاد خویش را ادامه می‌دهند.

این استاد برجسته قرآنی متولد 1303 در زنجان بود. او پدرش را که از روحانیون سرشناس زنجان بود، در سنین طفولیت از دست داد و مجبور شد، همزمان با کار، درس خوانده و دیپلمش را از مدرسه شبانه بگیرد. در سال 1325 برای کار در دخانیات به تهران رفت و در مدت حضور در تهران، تجوید و اختلاف قرائات را نزد استاد مفید اصفهانی آموخت و آیت‌الله دیزجی زنجانی تفسیر را فراگرفت و در جلسات و هیئت‌های متعددی همچون زینبیه و زنجانی‌های مقیم مرکز، عهده‌دار آموزش و اداره جلسات قرائت قرآن کریم شد.


استاد کفعمی پس از بازگشت به زنجان، کارمند رسمی راه‌آهن شد و همزمان جلسات آموزش قرائت و تجوید قرآن کریم را در زنجان ادامه داد که این فعالیت‌ها در سال 1348 منجر به تاسیس «مکتب القرآن الحسینی» در این شهر گردید.

با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی، فعالیت‌های قرآنی این استاد برجسته، رونق بیشتری گرفت و همزمان با بازنشستگی استاد در سال 62، مکتب‌القرآن را به ‌تکیه اسدالله بیگ ( واقع در خیابان سعدی زنجان) منتقل شد و مردم از طبقه و صنفی، کودکانشان را نزد استاد کفعمی می‌فرستادند، تا قرآن بیاموزند.

امروز به جرات می‌توان گفت؛ قاری قرآنی در زنجان پیدا نمی‌شود که با واسطه یا بدون واسطه، شاگرد این استاد و خادم برجسته قرآن کریم نشده باشد و از بهترین قاریان استان، تا نوجوانانی که به‌ تازگی با قرآن آشنا شده اند، مهم‌ترین افتخارشان شاگردی استاد کفعمی است.

در تکیه اسدالله بیگ، قرآن‌آموزان برای فراگیری قرآن شهریه‌ای پرداخت نمی‌کردند و استاد هم برای تعلیم و تدریس قرآن پولی نمی‌گرفت. فقط برای خرج و مخارج خود تکیه، هر 3 ماه یک بار شهریه ناچیزی، آن ‌هم به‌ صورت اختیاری دریافت می‌شد و استاد از حقوق بازنشستگی خود نیز مبلغی را به ‌مکتب اختصاص می‌داد که امور مکتب، با همین پول‌ها می‌چرخید.

استاد کفعمی در طول نیم قرن تدریس قرآن کریم ، توانست در مدارج عالی تلاوت قرآن کریم، حدود 500 استاد و مربی قرآن را تحویل جامعه نماید که حائز رتبه های قرآنی بین المللی و کشوری هستند: همچون حاج محمود رنگرز، حاج محمد امین بهادر شجاعی، مجید نوری، مهدی میانداری، محمود کرمی، یوسف قاسمی و … را نام برد.

استاد کفعمی می گفت: در سن 86 سالگی به برکت قرآن که در تمام شئون زندگی‌ام جریان داشته است، مراجعه‌ای به پزشک نداشته‌ام، چرا که قرآن را بهترین شفا برای انسان‌ها می‌دانم.


استاد پس از عمری پربار 25 آذرماه سال 89 در شام غریبان حضرت سیدالشهدا علیه السلام (محرم 1389 هجری شمسی) که دقیقا مصادف با شب جمعه (شب جلسات قرآن) در حدود ساعت 11 در منزلش به رحمت خدا رفت و فردای آن روز (هنگام شروع جلسه عصر جمعه) به خاک سپرده شد و تمام شاگردانش را در غم از دست دادن پدر قرآنیشان به سوگ نشاند.



ما چقدر با قرآن ، کلام خدا، انس داریم ؟

۰۲
خرداد
جامعیت اوصاف علی علیه السلام در جامعیت عبادت او نهفته است. اگر آن حضرت تمامی آنچه را که خوبان عالم دارند، داراست، بخاطر آن است که عبادت او تمام اوصاف بایسته و شایسته عبادات را در خود فراهم آورده و برخوردار است که به نمونه هایی اشاره می شود.
امام علی

1. عبادت آگاهانه

از مهم ترین ویژگی یک عبادت برتر این است که عابد آن آگاه به معبود و آگاه به مسئولیت خویش و زمان خود باشد وگرنه، نه تنها ثمربخش نخواهد بود که خطرساز و انحراف آور است.

علی علیه السلام این حقیقت را با زبان ها و بیان های مختلفی گوشزد و بیان می نمود، گاه می فرمود:

«اَلْمُتَعَبِّدُ عَلی غَیرِ فِقْهٍ کَحِمارِ الطّاحُونَةِ یدُورُ وَ لا یبْرَحُ وَ رَکْعَتانِ مِنْ عالِمٍ خَیرٌ مِنْ سَبْعینَ رَکْعَةً مِنْ جاهِلٍ لاَِنَّ الْعالِمَ تَأْتیهِ الْفِتْنَةُ فَیخْرُجُ مِنْها بِعِلْمِهِ وَ تَأْتِی الْجاهِلَ فَتَنْسِفُهُ نَسْفا وَ قَلیلُ الْعَمَلِ مَعَ کَثیرِ الْعِلْمِ خَیرٌ مِنْ کَثیر الْعَمَلِ مَعَ قَلیلِ العِلْمِ وَ الشَّکِّ وَ الشُّبْهَةِ؛(1) پرستشگر نادان همچون خرِ آسیاب است که به گرد خود می گردد و گامی به پیش نمی رود. و دو رکعت (نماز) از شخص عالم برتر از هفتاد رکعت نماز نادان است؛ زیرا عالم وقتی گرفتار فتنه شود، با علم خود از آن بیرون می آید، ولی جاهل وقتی دچار فتنه گردد، غرق شود. و عمل اندک با علم زیاد بهتر از عمل بسیار با علم اندک همراه با شک و تردید می باشد.»

و گاهی آن حضرت اعلام خطر می کرد که «مَنْ عَبَدَ اللّهَ بِغَیرِ عِلْمٍ کَفَرَ مِنْ حَیثُ لا یعْلَمُ؛(2) هر کس بدون آگاهی و معرفت خدا را عبادت کند، از جایی که خود نمی داند سر از کفر در می آورد.» مصداق بارز این حدیث در تاریخ اسلام، خوارج است که با آن همه عبادت بر علیه امام زمان خویش قیام کردند. اگر هم جاهلی به چنان خطری دچار نشود، لااقل بهره کافی از عبادت نمی برد؛ چنان که علی علیه السلام فرمود: «لا خَیرَ فی عِبادَةٍ لَیسَ فیها تَفَقُّهٌ؛(3) عبادتی که آگاهانه نباشد، خیری در آن نیست.»


و گاه دردمندانه سفارش می فرمود: «سَکِّنُوا فی اَنْفُسِکُمْ مَعْرِفَةَ ما تَعْبُدُونَ حَتّی ینْفَعَکُمْ ما تُحَرِّکُونَ مِنَ الْجَوارِحِ بِعِبادَةِ مَنْ تَعْرِفُون؛(4) معرفت و شناخت آن کس را که می پرستید، در جان خود جای دهید تا حرکتهای بدنی که برای عبادت معبود شناخته شده خویش تحمل می کنید، شما را سود رساند.»

و عبادت آن حضرت در اوج عرفان و آگاهی بود. ذِعْلِب عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! آیا پروردگارت را دیده ای؟ آن حضرت فرمود: «ما کُنْتُ اَعْبُدُ رَبّا لَمْ أرَهُ. فَقالَ یا اَمیرَالْمُؤْمِنینَ! کَیفَ رَاَیتَهُ؟ قالَ: وَیلَکَ یا ذِعْلِبُ لَمْ تَرَهُ الْعُیونُ بِمُشاهَدَةِ الاَْبْصارِ وَلکِنْ رَأتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقائِقِ الاْیمانِ؛(5) من پروردگاری را که نبینم، نمی پرستم. عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! او را چگونه دیدی؟ فرمود: ای ذعلب! وای بر تو! دیده های ظاهر او را نتواند دید، ولی دیده های دل به وسیله حقایق ایمان او را مشاهده می کنند.»

2. عبادت عاشقانه

ز بارگاه قدس حق یک نفس او کنار نیست                   علی است عاشق خدا بندگیش شعار نیست

وقتی معرفت و شناخت به معبود اصلی به حد اعلای خود رسید، به دنبال آن عشق و محبت آشکار می شود.

نقش جمال یار را تا که بدل کشیده ام یکسره مهر این و آن از دل خود بریده ام هر نظری که بگذرد جلوه رویش از نظر بار دگر نکو ترش بینم از آنکه دیده ام (6) را عبادت می کنم.»

در روایت دیگری، عبادت را به سه گونه تقسیم نموده: عبادت بردگان که ناشی از ترس است، و عبادت تاجران که برای رسیدن به بهشت است، و عبادت آزادمردان، و آن گاه می فرماید: «وَ قَوْمٌ عَبَدْوا اللّهَ حُبّا لَهُ فَتِلْکَ عِبادَةُ الاَْحْرارِ وَ هِی اَفْضَلُ الْعِبادَةِ؛(7) و گروهی خدا را به خاطر دوستی (و عشق) او می پرستند، پس این گونه عبادت، عبادت آزادمردان است و برترین عبادت هم همین است.» و در جای دیگر فرمود: «لَوْ لَمْ یتَوَعَّدِ اللّهُ علی مَعْصِیتِهِ لَکانَ یجِبُ اَنْ لا یعْصی شُکْرا لِنِعْمَتِهِ؛(8)اگر [فرضا] خداوند کیفری برای معصیت خود معین نکرده بود، سپاسگزاری از نعمتش ایجاب می کرد که از فرمانش سرپیچی نشود.»

3. عبادت خاشعانه

 نماز یکی از مهم ترین عبادات است و از ویژگی های مهم یک نماز مطلوب این است که انسان در حال نماز، خضوع و خشوع داشته باشد. هم اعضا و اندام در خدمت نماز باشد و هم دل در گرو خداوند. قرآن کریم درباره مؤمنان می فرماید: «قَدْ اَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ اَلَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِمْ خاشِعُونَ»؛(9) «به راستی که ایمان آورندگان رستگار شدند؛ همانان که در نماز خود [فروتن و] خاشع اند.»

علی علیه السلام به کمیل چنین سفارش نمود: «یا کُمیلُ لَیسَ الشَّأْنُ اَنْ تُصَلِّی وَ تَصُومَ وَ تَتَصَدَّقَ اِنَّمَا الشَّأْنُ أَنْ تَکُونَ الصَّلاةُ فُعِلَتْ بِقَلْبٍ نَقِی وَ عَمَلٍ عِنْدَ اللّهِ مَرْضِی وَ خُشُوعٍ سَوِی، وَ اِبْقاءٍ لِلْجِدِّ فیها؛(10) ای کمیل! مقام این نیست که نماز گذاری و روزه بگیری و صدقه دهی، مقام آن است که نماز همراه قلب پاک انجام شود و مورد پسند الهی بوده، همراه با خشوع متعادل، و دوام جدیت باشد.»

و علی علیه السلام خود چنان عبادتی داشت. شاهدش عبادت های شبانه اوست که هر شب بر اثر درک عظمت خدا و خوف از او غش می کرد.

          ادامه مطلب را ببینید

۰۲
خرداد

توجه و عمل به تعالیم حیات بخش قرآن مجید توصیه مۆکّد امامان معصوم علیهم السلام است. حضرت علی علیه السلام می فرمایند: «الله! الله! فِی القُرآنِ لایَسبِقنَّکُم بِالعَملِ بِهِ غَیرَکُم؛1 خدا را! خدا را! مبادا دیگران در عمل به قرآن از شما سبقت بگیرند!»



حمد
جایگاه سوره حمد


-«ابن عباس» از امیرالمۆمنین علیه السلام روایت کرده است که ایشان فرمودند: «لَو کَتَبتُ معانِیَ الفاتِحَهِ لَأَوقَرتُ سبعینَ بعیراً؛2 اگر معانی و حقایق سوره حمد را بنویسم، هفتاد شتر از شرح آن بار می کنم.»


- در کتاب «عیون اخبار الرضا علیه السلام» در ضمن روایتی می خوانیم: «خداوند متعال چنین فرمود: من سوره حمد را میان خود و بنده ام تقسیم کردم؛ نیمی از آن برای من و نیمی برای بنده من است، پس بنده من حق دارد هر آنچه می خواهد، از من بخواهد.

هنگامی که بنده می گوید: «بسم الله الرحمن الرحیم» خداوند متعال می فرماید: بنده ام به نام من آغاز کرد و بر من است که کارهای او را به آخر برسانم و همه حال او را پُر برکت کنم و هنگامی که می گوید: «الحمد لله رب العالمین» خداوند متعال می فرماید: بنده ام مرا حمد و ستایش کرد و دانست نعمت هایی را که دارد از ناحیه من است و بلاها را نیز من از او دفع می کنم ، همانگونه که بلاهای دنیا را دفع کردم.

هنگامی که می گوید: «الرّحمن الرّحیم» خداوند می فرماید: بنده ام گواهی داد که من رحمان و رحیم هستم، پس گواه باشید که بهره او را از رحمتم فراوان و سهم او را از عطایم افزون می کنم.

هنگامی که می گوید: «مالک یوم الدّین» خداوند متعال می فرماید: گواه باشید! همانگونه که او حاکمیت و مالکیت روز جزا را از آن من دانست، من در روز حساب، حسابش را آسان می سازم و حسناتش را می پذیرم و از سیئاتش صرف نظر می کنم.


هنگامی که می گوید: «ایّاک نعبد» خداوند متعال می فرماید: بنده ام راست می گوید، تنها مرا پرستش می کند. من شما را گواه می گیرم و بر این عبادت خالص ثوابی به او می دهم که تمام مخالفین او به حالش غبطه بخورند.

هنگامی که می گوید: «ایّاک نستعین» خداوند می فرماید: بنده ام از من یاری جسته و تنها به من پناه آورده است. گواه باشید که من او را در کارهایش کمک می کنم و در سختی ها به فریادش می رسم و در روز پریشانی دستش را می گیرم.

هنگامی که می گوید: «اِهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقیمَ ، صِرَاطَ الَّذینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِم غَیرِ الْمَغْضوُبِ عَلَیْهِمْ و لَا الضَّالّینَ» خداوند متعال می فرماید: این خواسته بنده ام برآورده است، و او هر چه می خواهد، از من بخواهد که من اجابت خواهم کرد و آنچه امید دارد، به او می بخشم و از آنچه که بیم دارد، ایمنش می سازم.»3

حکایات مرتبط با سوره حمد

حکایات درباره این سوره مبارکه بسیار زیاد است که از میان آنها دو حکایت را از «تفسیر ابوالفتوح رازی قدّس سرّه» و حکایتی را از «سید مرتضی علم الهدی قدّس سرّه» از دانشوران بزرگ شیعه نقل می کنیم:


1. «ابوسلیمان» از صحابه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل می کند: با حضرت در غزوه ای بودیم. مردی از صحابه به خاطر بیماری صرع به زمین افتاد. یکی از صحابه از اسب خود پایین آمد و سوره حمد را در گوش او خواند. بیمار مصروع فوراً سالم شد و برخاست. این جریان را با پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در میان گذاشتیم. ایشان فرمودند: «هِیَ اُمُّ القُرآنِ وَ هِیَ شِفَاءُ مِن کُلِّ دَاءِ؛ آن (سوره حمد) مادر و اساس قرآن است و موجب شفای از تمام بیماری ها.»4


2. «خارجه بن صلت برجمی» می گوید: با عموی خود از نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می آمدیم که به قبیله ای از قبایل عرب برخوردیم. گفتند: شما از نزد کسی می آیید که به تازگی ادعای پیامبری کرده است، مردی از ما دیوانه شده است و او را در بند کرده ایم. آیا چیزی دارید که او را شفا دهد؟ عمویم گفت: آری. او را نزد آن دیوانه بردند. عمویم سوره حمد می خواند. آب دهانش را جمع کرد و در دهان دیوانه ریخت. سه روز این کار را کرد و آن دیوانه خوب شد.5


قرآن

3. مرحوم سید مرتضی علم الهدی قدّس سرّه در کتاب «شافیه» پیرامون این سوره می نویسد: ابن فراس می گوید: قیصر در نامه ای به یکی از خلفای بنی عباس نوشت: ما در کتاب انجیل خوانده ایم: هر کس سوره ای بخواند که خالی از هفت حرف «ث، ج، خ، ز، ش، ظف» باشد، خداوند روح و جسمش را بر آتش حرام می کند.

ما تورات، زبور و انجیل را برای یافتن این سوره جستجو کردیم؛ ولی آن را نیافتیم. آیا چنین سوره ای در کتاب شما موجود است؟

خلیفه عباسی علما را جمع کرد و این موضوع را از ایشان سئوال نمود؛ ولی آنها نتوانستند جوابی بدهند. خلیفه به حکم ضرورت و به ناچار موضوع را از امام علی النقی علیه السلام سئوال کرد. حضرت فرمود: تنها سوره حمد است که هیچ یک از این حروف در آن نیست. عرض کردند: حکمت اینکه این حروف در این سوره نیامده چیست؟ فرمود: «ث» عبارت است از «ثبور» که به معنای هلاکت و عذاب است « ج» جهنم ، « خ » خباثت ، «ز» زقّوم ، «ش» شقاوت ، « ظ » ظلمت و تاریکی و « ف » فراق از رحمت اولیای الهی .6


نکات اخلاقی سوره حمد

1.نیمی از سوره حمد - از آیه «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم» تا آخر - مربوط به تقاضای عاجزانه انسان از خداوند متعال است. بهتر است وقتی انسان نزد بزرگان معنوی می رود، تواضع و فروتنی ورزیده، از او تقاضایی کند، مثلاً التماس دعا کند، پند و نصیحت بخواهد و ... که هم از تجربیات معنوی او استفاده کند و هم حفظ احترام او را به نحو کامل ادا کرده باشد.


2. آیات 6 و 7 این سوره به ما می آموزد که لازمه الگو قرار دادن انسانهای خوب و استفاده از سجایای اخلاقی آنان و پرهیز از انسانهای بد، شناخت آنهاست.

شناخت افراد متخلق به اخلاق الهی و یا دارای اخلاق و منش سوء ، از امور کلیدی در مسیر حرکت انسان به سوی خداوند متعال است. تنها با داشتن اخلاق خوب نمی توان به مقام قرب الهی رسید؛ بلکه بایستی از اخلاق بد نیز پرهیز کرد. مثلاً بایستی از لجاجت و دشمنی - که ویژه قوم یهود بوده است - و کوته بینی و گمراهی - که از ویژگی های مسیحیان است - خودداری کرد.


مطالب جذّاب سوره حمد

1. «ابوالفتوح رازی» در تفسیر خود ده نام را برای سوره حمد ذکر می کند که عبارتند از: فاتحة الکتاب، امّ الکتاب، امّ القرآن، سبع المثانی، وافیه، کافیه، شافیه، اساس، صلوة، حمد.7

فاتحه الکتاب؛ یعنی قرآن با آن شروع می شود. امّ الکتاب؛ یعنی تمامی کتاب قرآن به آن بر می گردد. سبع المثانی: سبع یعنی هفت آیه و مثانی؛ یعنی دو بار بر پیامبر نازل شده است. وافیه؛ یعنی برای فهم تمامی قرآن وفا می کند. کافیه؛ یعنی برای فهم تمامی قرآن کافی است. شافیه؛ یعنی شفا دهنده. اساس؛ یعنی اصل و پایه قرآن است. صلوة؛ یعنی دارای مضامین دعاست و حمد؛ چون این سوره با حمد شروع می شود.

از میان ده نام ذکر شده، نام فاتحة الکتاب قابل تأمل است. این واژه به شهادت تاریخ از زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به این سوره اطلاق شده است؛ چون قرآن در زمان آن حضرت جمع آوری و مرتب شده و آغاز آن با این سوره بوده است، پس اینکه عده ای می گویند: قرآن کریم در زمان خلیفه اول یا دوم یا سوم جمع شده، درست نیست.

 

پی نوشت ها :

1. شرح نهج البلاغة، صبحی صالح، انتشارات اسلامی، تهران، 1370‏ش، ج‏1، ص‏421.

2. تفسیر کبیر، ملا فتح الله کاشانی، ج‏1، ص‏26.

3. عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، شیخ صدوق قدّس سرّه، به نقل از: تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی و جمعی از نویسندگان، ج‏1، ص‏7

4. تفسیر ابوالفتوح رازی قدّس سرّه، ج‏1، ص‏18.

5.همان، ص‏19.

6. ر.ک: شافیه، سید مرتضی علم الهدی قدّس سرّه.

7. تفسیر ابوالفتوح رازی، ج‏1، ص‏16.

منبع: ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره163.

فرآوری: فاطمه محمدی

بخش قرآن تبیان


۰۱
خرداد


قرآن کریم، چشمه زلال ناب ترین معارف الهی و ماندگارترین حکمت‌ها و دانش‌های مورد نیاز بشر است. کتابی است سراسر راستی و درستی که خبرهای گذشته و آینده جهان را بیان کرده است و هیچ حقیقتی را فروگذار نکرده است. البته روشن است که حجم بسیار گسترده حقایق عالم در ژرفای آیات الهی نهفته است و تنها آن‌ها که به عمق معانی آن دست یابند به آن واقعیات پی خواهند برد و آنان اهل قرآن و مفسران حقیقی آن یعنی پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله وسلم) و خاندان پاک او هستند.
 
قیام و انقلاب آخرین سفیر الهی از بزرگترین حقایق جهان است که در آیات فراوانی از قرآن کریم به آن اشاره شده و روایات بسیاری در تفسیر آن آیات نقل گردیده است که به چند نمونه اشاره می‌کنیم:
 
در سوره انبیاء آیه 105 آمده است:
 
وَ لَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرَ أَنَّ الاَْرْضَ یرِثُها عِبادِی الصّالِحُونَF؛
 
«همانا در زبور پس از ذکر ] تورات [ نوشتیم که زمین را بندگان شایسته ما به ارث خواهند برد.»
 
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
 
«مقصود از بندگان شایسته‌ای که زمین را به ارث می‌برند، امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و یاران او هستند.»

 
همچنین در بخشی از آیه 86 از سوره هود آمده است:
 
بَقِیةُ اللّهِ خَیرٌ لَکُمْ اِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ؛
 
«بقیة الله برای شما بهتر است اگر مؤمن باشید.»
 
امام باقر(علیه السلام) فرمود:
 
«وقتی امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ظهور کند بر دیوار کعبه تکیه زند و اولین سخنی که بر زبان جاری کند این آیه است. سپس می‌فرماید: «اَنَا بَقِیةُ اللّهِ فی اَرْضِهِ وَ خَلیفَتُهُ وَ حُجَّتُهُ عَلَیکُمْ» من «بقیة الله» در زمین و جانشین او و حجّت او بر شما هستم. پس هر کسی بخواهد بر او سلام کند گوید: «اَلسَّلامُ عَلَیکَ یا بَقِیةَ اللّهِ فی اَرْضِهِ».
 
و در سوره حدید آیه 17 فرموده است:
 
اِعْلَمُوا اَنَّ اللّهَ یحْیی الاَْرْضَ بَعْدَ مَوْتِها قَدْ بَینّا لَکُمُ الاْیاتِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ؛
 
«بدانید خداوند زمین را پس از مرگ آن زنده می‌کند. ما آیات خود را برای شما بیان کردیم، باشد که بیندیشید.»
 
امام صادق(علیه السلام) فرمود:
 

مراد این است که خداوند زمین را به واسطه عدالت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) در دوران ظهورش زنده خواهد کرد پس از آن که به سبب ستم سردمداران گمراهی مرده باشد.

 
و نیز در سوره قصص آیه 5 می‌فرماید:
 
وَ نُریدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الاَْرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ؛
 
«و ما اراده می‌کنیم بر مستضعفان زمین، منّت نهیم و آنان را پیشوایان مردم و وارثان زمین قرار دهیم.»
 
امام علی(علیه السلام) فرمود:
 
«مقصود از (مستضعفان) خاندان پیامبرند. خداوند پس از تلاش و رنجشان، «مهدی» این دودمان را برمی انگیزد و آنان را به اوج شکوه و عزت و اقتدار می‌رساند و دشمنانشان را به سختی ذلیل می‌سازد.»
 
از نمونه‌های بالا روشن می‌شود که برای برداشت حقایق از قرآن، تنها نباید به ظاهر آیات بسنده کرد؛ بلکه بسیاری از واقعیت‌های عالم در درون آیات قرآن نهفته است که اهل‌بیت(علیهم السلام) به عنوان مفسران واقعی قرآن، بیان کنندة آن هستند. بنابراین اگرچه آیاتی از قرآن، در ظاهر مربوط به یک رویداد در زمان و مکان خاصی است ولی مانع از آن نیست که در زمان‌های بعد و برای آیندگان، مصداق پیدا کند و دربارة آنان نیز جاری گردد و همین رمز جاودانگی قرآن برای همه نسل‌هاست.
 
بر این اساس، با اینکه آیه 5 سوره قصص دربارة قوم بنی اسرائیل نازل شده و جریان پیروزی آنها بر فرعونیان را بیان می‌کند ولی در روایات متعدّد این آیه بر قیام امام مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و روزگار ظهور او منطبق گردیده است و دقت در متن آیه هم نشان می‌دهد که حاکمیت مستضعفان بر مستکبران، یک سنّت و اراده الهی است که اختصاص به زمان و مکان و افراد خاصّی ندارد.

۰۱
خرداد
 
 

معناى لغوى و اصطلاحى قرآن چیست؟

پاسخ :
قرآن درلغت: واژه ى «قرآن» مصدر است؛ مانند: رجحان، کفران، فرقان، نقصان و...[1]
لغت شناسان درباره لفظ «قرآن» چند معنا بیان کرده اند. ما دراین جا، به بیان دو معنا اکتفا مى کنیم:
1. قرآن، به معناى «جمع و گردآورى»؛ کسانى که به این معنا قائلند، در آیه:(إِنَّ عَلَیْنا جَمْعَهُ وَ قُرْآنَهُ)[2] واژه ى «جمعه» و «قرآن» را مترادف و هم معنا مى دانند[3] در وجه نام گذارى آن به «قرآن» گفته اند: چون قرآن جامع فواید کتاب هایى است که از سوى خدا نازل گشته (تورات ،انجیل ،زبور و...)، بلکه جامع فواید همه علوم مى باشد؛ همان گونه که قرآن خود به این مطالب اشاره دارد؛ مانند:(تَفْصِیلَ کُلِّ شَیْء)[4] و (تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْء)[5].
بر این اساس قرآن گردآورنده علوم گذشتگان و آیندگان مى باشد، اعم از علوم معنوى ـ که متعلق به انبیا و گذشتگان بوده است ـ و علوم مادّى و تجربى و دنیوى.[6]
2. قرآن، به معناى «خواندن»؛[7] اگر این معنا را بپذیریم، آیه ى: (انّ علیناجمعه وقرانه)[8] به این معناست: « همانا پیوسته کردن اجزاى آن به یکدیگر و خواندن آن برتو، به عهده ى ماست»[9] طبق این معنا، کتاب آسمانى مسلمانان به اعتبار آن که «خواندنى» است، «قرآن» نام گرفته است.
قرآن دراصطلاح: براى قرآن، تعریف هاى زیادى ارائه شده که هر کدام از این تعریف ها، ویژگى خاص خودش را دارد؛ از جمله: «قرآن عبارت است از کلام الهى که خداوندآن را به تدریج بر حضرت محمد(صلى الله علیه وآله)ـ خاتم پیامبران ـ به زبان عربى و لهجه ى قریش، نازل کرده است... . آیه اى از آن، قرآن گفته مى شود، حتى بخشى از یک آیه نیز قرآن است.»[10]

-----------------------------
پی نوشتها:
[1]. ابن منظور، لسان العرب، مادّه «قرأ»؛ مرکز معارف قرآنیه، علوم القرآن عندالمفسرین، ج 1، ص 22.
[2]. قیامت، 17. «چرا که جمع کردن و خواندن آن، به عهده ى ماست.»
[3]. راغب اصفهانى، مفردات، مادّه قراء؛ فضل بن حسن طبرسى، مجمع البیان، ذیل آیه 17، سوره ى قیامت.
[4]. یوسف، 111. «این قرآن شرح هر چیزى -که به سعادت انسان مربوط است -مى باشد.»
[5]. نحل، 89. مااین کتاب را نازل کردیم که بیانگر همه چیز باشد.
[6]. شاید وجه تسمیه ى «قرآن» این باشد که در این کتاب الهى، حروف و الفاظ به گونه ى ویژه اى با هم گرد آمدند و با هم ارتباط دارند، از این رو، قرآن نامیده شده است. (نهایه)
[7]. علوم القرآن عند المفسرین، ج 1،ص 22.
[8]. قیامت، 17.
[9]. محمد قریب، فرهنگ لغات القرآن، ماده «قراء»
[10]. علامه عسگرى، القرآن الکریم و روایات المدرستین، ج1، ص261.

منبع: بررسى شبهات قرآن و فرهنگ زمانه، حسن رضا رضایى، نشر انتشارات مرکز مدیریت حوزه علمیه (1382).

۰۱
خرداد
 

آیا اجل شخصی که خودکشی می‌کند، خداوند از قبل تعیین کرده است‌؟

آیا اجل شخصی که خودکشی می‌کند، خداوند از قبل تعیین کرده است‌؟ با توجه به آیه 11 سورة منافقون که می‌گوید: خدا هرگز اجل هیچ کس را از وقتش مؤخر نمی‌کند؟
پاسخ :
ابتدا، کلمة اجل را ترجمه کرده‌; سپس به بیان پاسخ می‌پردازیم‌.
راغب اصفهانی می‌گوید: مدت مقرّرة زندگی انسان را اجل می‌گویند; مثلاً گفته می‌شود: اجلش فرا رسید; یعنی مرگش فرا رسیده است‌.(مفردات راغب‌، مادة اجل‌، ص 65، طبع اول‌، دارالقلم و دارالشامیة‌.)
"تسمیة اجل‌" به معنای "تعیین‌" آن است و چون عادت خود مردم بر این است که در معاملات و معاهدات‌، "أجل‌" را به معنای "مدت مقرّر" و یا "سر رسید آن‌" ذکر می‌کنند، خدای تعالی نیز در قرآن‌، این‌گونه عمل کرده است و ظاهراً استعمال کلمة "أجل‌" در "تمام شدن مدت‌" اصلی و در "سررسید" استعمال در معنای فرعی آن است‌.(ر. ک‌: المیزان‌، علامه طباطبایی‌، ج 7، ص 8ـ10، نشر اسماعیلیان‌.)
و اساساً، اجل دو قسم است‌: اوّل‌: "أجل‌ِ مُسمّی‌َ" یعنی همان أجل محتوم و حتمی که تغییر نمی‌پذیرد; به همین جهت می‌بینیم که قرآن کریم در جای دیگر کلمة "أجل‌" را به "عنده‌" مقید کرده است "وَأَجَل‌ٌ مُّسَمًّی عِندَه‌"(انعام‌،2) یعنی اجل معین پیش اوست‌; چه اینکه آنچه نزد خدا باشد، باقی و ماندنی است‌.(ر. ک‌: همان‌.)
دوم‌: "اجل غیر مسمّی‌" یعنی همان أجل غیر معین و مبهم که در صورت گرایش انسان‌ها به ایمان و تقوا، قابل تغییر است و چه بسا تا وقت اجل معیّن به تأخیر می‌افتد; ولی أجل معیّن هرگز قابل تغییر نیست‌.
در روایت داریم که حضرت امام صادق فرمود: "أجلی که غیر معین است یعنی همان "وقتی‌" که غیر معین است و هرچه را که خدا بخواهد، پیش می‌آید.
امّا "أجل مسمّی‌" همان أجلی است که خداوند اگر بخواهد مقدرش کند، درهر شب قدر به مدت یک سال‌; یعنی تا رسیدن شب قدر دیگر آن را نازل می‌فرماید. آنگاه‌، حضرت امام صادق‌فرمود: این همان أجل و وقتی است که خداوند تبارک و تعالی درباره‌اش فرمود: "پس چون أجلشان رسد، نه ]می‌توانند[ ساعتی آن را پس اندازند و نه پیش‌."(اعراف‌،34).
اجل شخصی که خودکشی می‌کند، در علم الهی مشخص است‌; یعنی خداوند می‌داند که او در چه زمانی خواهد مرد; ولی این اجل او اجل غیر مسمّی است‌، چون اگر خودکشی نمی‌کرد، می‌توانست بیشتر زنده بماند.