قصه های قرآنی می تواند در مسیر زندگی ما راهنما باشد وتامل در آن جرعه های روشنی را در دل ما پدیدار می سازد از این سو داستان هابیل و قابیل را مرور می کنیم :
اعجاز قرآن باعث مسلمان شدن کودک یهودی مقیم لندن شد
قُل لإنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن یَأْتُواْ بِمِثْلِ هَـذَا الْقُرْآنِ لاَ یَأْتُونَ بِمِثْلِهِ
وَلَوْ کَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِیراً [الإسراء : 88]
قرآن کریم، کتاب راهنمای بشر، معجزه ای است که از سوی خداوند متعال به قلب مبارک پیامبر اسلام نازل شده و از زمان نزول آن تا کنون منشا خیرات و برکات الهی بر انسان بوده است. تدبر و تامل در قرآن و بهره گرفتن از آیات آن از مهم ترین تاکیداتی است که هم در خود قرآن و هم از قول پیامبر رحمت و ائمه معصومین بدان اشاره و سفارش بسیار شده است. تدبر و تامل در قرآن دارای ابعاد و وجوه مختلفی است، که یکی از آنان بررسی معجزاتی است که در کلام خدا وجود دارد. در واقع قرآن به عنوان کلام خدا از جنبه های گوناگون اعجاز از قبیل اعجاز علمی، اعجاز لفظی، اعجاز عددی و ... بهره مند است.
بحث اعجاز قرآن و اینکه این معجزه اختصاص به زمانی خاص ندارد و با پیشرفت علم و تجربه بشر، دریچه های جدیدی برای فهم بهتر آن باز می گردد، سبب شده که اندیشمندان مسلمان به طور جدی به این مساله بیاندیشیند که چگونه می توان استفاده موثرتری از این سرمایه عظیم الهی داشته باشند.
معجزه جاوید مسلمانان «قرآنکریم» باعث گرویدن یک طفل یهودی به اسلام شد.
به نقل از «مفکرة الاسلام» جورجیا، دختر یهودی ساکن لندن وقتی که در شش سالگی با جعبه لغات خود بازی میکرد، زبان عربی توجه او را جلب کرده و از مادر درباره این زبان میپرسد؛ مادر در پاسخ به اومیگوید : این زبان،زبان گروه تروریست و شورشی مسلمانان است و کودک را به دوری جستن از این زبان هشدار میدهد.
جورجیای شش ساله به پاسخ مادر بسنده نکرده و بعد از اینکه سواد خواندن و نوشتن را آموخت و با مسلمانان بیشتری آشنا شد به مناسبت روز تولد ازمادرش در خواست نسخهای از قرآن کریم رامیکند.
زندگی جورجیا بااین هدیه تغییر میکند ، اوقرآن میخواند و به آن ایمان میآورد.اما معجزهای که باعث میِشود تا دیگر اعضای خانواده نیز به اعجازقرآن پی ببرند، آتشسوزی در منزل این خانواده یهودی بود زیرا تنها چیزی که درآتش نسوخت کتاب قرآن بود، پس ازآن مادر جورجیا نیز به دین شریف اسلام گروید و مسلمان شد.
گفتنی است جورجیا و مادرش پس از تشرف به اسلام نام خود را به جمیله و سمیره تغییر دادند.
(اینها هم می توانستند این مسئله را یک اتفاق یا یک پیشامد عادی تلقی کنند ِ کما اینکه خیلی از افراد با یک چنین نشانه ها و معجزات بازهم بیدار نمی شوند و در خواب غفلت در گمراهی خویش دست و پا می زنند. خوشا بحال کسی که فهمید و فهمید فهمیدنیهارا)
إن فی ذالک لآیات لقوم یتفکرون
( و اینها نشانه هایی است برای کسانی که فکر می کنند)
اِنَّ الاَْبْرَارَ یَشْرَبُونَ مِنْ کَأْس کَانَ مِزَاجُهَا کَافُوراً * عَیْناً یَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللهِ یُفَجِّرُونَهَا تَفْجِیراً * یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخَافُونَ یَوْماً کَانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً * وَ یُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَى حُبِّهِ مِسْکِیناً وَ یَتِیماً وَ اَسِیراً * اِنَّمَا نُطْعِمُکُمْ لِوَجْهِ اللهِ لاَ نُرِیدُ مِنْکُمْ جَزَآءً وَ لاَ شُکُوراً * اِنَّا نَخَافُ مِنْ رَبِّنَا یَوْماً عَبُوساً قَمْطَرِیراً
ترجمه :
به
یقین ابرار (و نیکان) از جامى مى نوشند که با عطر خوشى آمیخته است، از
چشمه اى که بندگان خاصّ خدا از آن مى نوشند، و از هر جا بخواهند آن را جارى
مى سازند. آن ها به نذر خود وفا مى کنند، و از روزى که شرّ و عذابش گسترده
است مى ترسند، و غذاى (خود) را با این که به آن علاقه (و نیاز) دارند، به
«مسکین» و «یتیم» و «اسیر» مى دهند. (و مى گویند:) ما شما را به خاطر خدا
اطعام مى کنیم، و هیچ پاداش و سپاسى از شما نمى خواهیم. ما از پروردگارمان
خائفیم، در آن روزى که عبوس و سخت است!
«سوره دهر (انسان)، آیات 5 تا 10»
نمرود با دخترش (رعضه) نشسته بودند و منظره آتش انداختن حضرت ابراهیم(علیه السلام) را نگاه میکردند.
دختر نمرود بالای بلندی ایستاد تا ماجرا را به خوبی ببیند، دید که ابراهیم(علیه السلام) در میان آتش است اما در محوطه آتش، گلستانی ایجاد شده است.
دختر نمرود گفت: ای ابراهیم این چه حالی است که آتش تو را نمیسوزاند؟
حضرت ابراهیم(علیه السلام) فرمود: زبانی که به ذکر خداوند گویا باشد
و قلبی که معرفت خدا در او باشد آتش در او اثر ندارد.
دختر نمرود گفت: من هم مایل هستم با تو همراه باشم.
حضرت ابراهیم(علیه السلام) فرمود: بگو لا اله الا الله، ابراهیم خلیل الله و داخل آتش بشو .
دختر نمرود این جملات را گفت و پا در آتش نهاد و خود را نزد حضرت ابراهیم(علیه السلام) رساند و در حضورش ایمان آورد و به سلامت به جانب پدرش برگشت.نمرود با دیدن این منظره تعجب کرد و در عین حال به خاطر ترس از مملکتش دختر را از راه موعظه و نصیحت نزد خود خواند ولی حرف نمرود در دختر اثر نکرد و دستور داد او را در میان آفتاب سوزان به چهار میخ بکشند.
خداوند مهربان به جبرییل فرمود: بگیر بنده مرا .
جبرییل رعضه را از آن مهلکه رهانید و نزد حضرت ابراهیم(علیه السلام) آورد.
رعضه در تمام مشقتها با حضرت ابراهیم(علیه السلام) همراه بود تا آن که حضرت او را به همسری یکی از فرزندانش درآورد و خدای تعالی فرزندانی به آنها عنایت فرمود که همه بر مسند نبوت و پیامبری قرار گرفتند.
منبع:
خزینه الجواهر، ص663 .
توجه و عمل به تعالیم حیات بخش
قرآن مجید توصیه مۆکّد امامان معصوم علیهم السلام است. حضرت علی علیه
السلام می فرمایند: «الله! الله! فِی القُرآنِ لایَسبِقنَّکُم بِالعَملِ
بِهِ غَیرَکُم؛1 خدا را! خدا را! مبادا دیگران در عمل به قرآن از شما سبقت
بگیرند!»
-«ابن عباس» از امیرالمۆمنین علیه السلام روایت کرده است که ایشان فرمودند: «لَو کَتَبتُ معانِیَ الفاتِحَهِ لَأَوقَرتُ سبعینَ بعیراً؛2 اگر معانی و حقایق سوره حمد را بنویسم، هفتاد شتر از شرح آن بار می کنم.»
- در کتاب «عیون اخبار الرضا علیه السلام» در ضمن روایتی می خوانیم: «خداوند متعال چنین فرمود: من سوره حمد را میان خود و بنده ام تقسیم کردم؛ نیمی از آن برای من و نیمی برای بنده من است، پس بنده من حق دارد هر آنچه می خواهد، از من بخواهد.
هنگامی که بنده می گوید: «بسم الله الرحمن الرحیم» خداوند متعال می فرماید: بنده ام به نام من آغاز کرد و بر من است که کارهای او را به آخر برسانم و همه حال او را پُر برکت کنم و هنگامی که می گوید: «الحمد لله رب العالمین» خداوند متعال می فرماید: بنده ام مرا حمد و ستایش کرد و دانست نعمت هایی را که دارد از ناحیه من است و بلاها را نیز من از او دفع می کنم ، همانگونه که بلاهای دنیا را دفع کردم.
هنگامی که می گوید: «الرّحمن الرّحیم» خداوند می فرماید: بنده ام گواهی داد که من رحمان و رحیم هستم، پس گواه باشید که بهره او را از رحمتم فراوان و سهم او را از عطایم افزون می کنم.
هنگامی که می گوید: «مالک یوم الدّین» خداوند متعال می فرماید: گواه
باشید! همانگونه که او حاکمیت و مالکیت روز جزا را از آن من دانست، من در
روز حساب، حسابش را آسان می سازم و حسناتش را می پذیرم و از سیئاتش صرف نظر
می کنم.
هنگامی که می گوید: «ایّاک نعبد» خداوند متعال می فرماید: بنده ام راست می گوید، تنها مرا پرستش می کند. من شما را گواه می گیرم و بر این عبادت خالص ثوابی به او می دهم که تمام مخالفین او به حالش غبطه بخورند.
هنگامی که می گوید: «ایّاک نستعین» خداوند می فرماید: بنده ام از من یاری جسته و تنها به من پناه آورده است. گواه باشید که من او را در کارهایش کمک می کنم و در سختی ها به فریادش می رسم و در روز پریشانی دستش را می گیرم.
هنگامی که می گوید: «اِهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقیمَ ، صِرَاطَ الَّذینَ اَنْعَمْتَ عَلَیْهِم غَیرِ الْمَغْضوُبِ عَلَیْهِمْ و لَا الضَّالّینَ» خداوند متعال می فرماید: این خواسته بنده ام برآورده است، و او هر چه می خواهد، از من بخواهد که من اجابت خواهم کرد و آنچه امید دارد، به او می بخشم و از آنچه که بیم دارد، ایمنش می سازم.»3
حکایات درباره این سوره مبارکه بسیار زیاد است که از میان آنها دو حکایت را از «تفسیر ابوالفتوح رازی قدّس سرّه» و حکایتی را از «سید مرتضی علم الهدی قدّس سرّه» از دانشوران بزرگ شیعه نقل می کنیم:
1. «ابوسلیمان» از صحابه پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله نقل می کند: با حضرت در غزوه ای بودیم. مردی از صحابه به خاطر بیماری صرع به زمین افتاد. یکی از صحابه از اسب خود پایین آمد و سوره حمد را در گوش او خواند. بیمار مصروع فوراً سالم شد و برخاست. این جریان را با پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله در میان گذاشتیم. ایشان فرمودند: «هِیَ اُمُّ القُرآنِ وَ هِیَ شِفَاءُ مِن کُلِّ دَاءِ؛ آن (سوره حمد) مادر و اساس قرآن است و موجب شفای از تمام بیماری ها.»4
2. «خارجه بن صلت برجمی» می گوید: با عموی خود از نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله می آمدیم که به قبیله ای از قبایل عرب برخوردیم. گفتند: شما از نزد کسی می آیید که به تازگی ادعای پیامبری کرده است، مردی از ما دیوانه شده است و او را در بند کرده ایم. آیا چیزی دارید که او را شفا دهد؟ عمویم گفت: آری. او را نزد آن دیوانه بردند. عمویم سوره حمد می خواند. آب دهانش را جمع کرد و در دهان دیوانه ریخت. سه روز این کار را کرد و آن دیوانه خوب شد.5
3. مرحوم سید مرتضی علم الهدی قدّس سرّه در کتاب «شافیه» پیرامون این سوره می نویسد: ابن فراس می گوید: قیصر در نامه ای به یکی از خلفای بنی عباس نوشت: ما در کتاب انجیل خوانده ایم: هر کس سوره ای بخواند که خالی از هفت حرف «ث، ج، خ، ز، ش، ظف» باشد، خداوند روح و جسمش را بر آتش حرام می کند.
ما تورات، زبور و انجیل را برای یافتن این سوره جستجو کردیم؛ ولی آن را نیافتیم. آیا چنین سوره ای در کتاب شما موجود است؟
خلیفه عباسی علما را جمع کرد و این موضوع را از ایشان سئوال نمود؛ ولی آنها نتوانستند جوابی بدهند. خلیفه به حکم ضرورت و به ناچار موضوع را از امام علی النقی علیه السلام سئوال کرد. حضرت فرمود: تنها سوره حمد است که هیچ یک از این حروف در آن نیست. عرض کردند: حکمت اینکه این حروف در این سوره نیامده چیست؟ فرمود: «ث» عبارت است از «ثبور» که به معنای هلاکت و عذاب است « ج» جهنم ، « خ » خباثت ، «ز» زقّوم ، «ش» شقاوت ، « ظ » ظلمت و تاریکی و « ف » فراق از رحمت اولیای الهی .6
1.نیمی از سوره حمد - از آیه «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقیم» تا آخر - مربوط به تقاضای عاجزانه انسان از خداوند متعال است. بهتر است وقتی انسان نزد بزرگان معنوی می رود، تواضع و فروتنی ورزیده، از او تقاضایی کند، مثلاً التماس دعا کند، پند و نصیحت بخواهد و ... که هم از تجربیات معنوی او استفاده کند و هم حفظ احترام او را به نحو کامل ادا کرده باشد.
2. آیات 6 و 7 این سوره به ما می آموزد که لازمه الگو قرار دادن انسانهای خوب و استفاده از سجایای اخلاقی آنان و پرهیز از انسانهای بد، شناخت آنهاست.
شناخت افراد متخلق به اخلاق الهی و یا دارای اخلاق و منش سوء ، از امور کلیدی در مسیر حرکت انسان به سوی خداوند متعال است. تنها با داشتن اخلاق خوب نمی توان به مقام قرب الهی رسید؛ بلکه بایستی از اخلاق بد نیز پرهیز کرد. مثلاً بایستی از لجاجت و دشمنی - که ویژه قوم یهود بوده است - و کوته بینی و گمراهی - که از ویژگی های مسیحیان است - خودداری کرد.
1. «ابوالفتوح رازی» در تفسیر خود ده نام را برای سوره حمد ذکر می کند که عبارتند از: فاتحة الکتاب، امّ الکتاب، امّ القرآن، سبع المثانی، وافیه، کافیه، شافیه، اساس، صلوة، حمد.7
فاتحه الکتاب؛ یعنی قرآن با آن شروع می شود. امّ الکتاب؛ یعنی تمامی کتاب قرآن به آن بر می گردد. سبع المثانی: سبع یعنی هفت آیه و مثانی؛ یعنی دو بار بر پیامبر نازل شده است. وافیه؛ یعنی برای فهم تمامی قرآن وفا می کند. کافیه؛ یعنی برای فهم تمامی قرآن کافی است. شافیه؛ یعنی شفا دهنده. اساس؛ یعنی اصل و پایه قرآن است. صلوة؛ یعنی دارای مضامین دعاست و حمد؛ چون این سوره با حمد شروع می شود.
از میان ده نام ذکر شده، نام فاتحة الکتاب قابل تأمل است. این واژه به شهادت تاریخ از زمان پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله به این سوره اطلاق شده است؛ چون قرآن در زمان آن حضرت جمع آوری و مرتب شده و آغاز آن با این سوره بوده است، پس اینکه عده ای می گویند: قرآن کریم در زمان خلیفه اول یا دوم یا سوم جمع شده، درست نیست.
پی نوشت ها :
1. شرح نهج البلاغة، صبحی صالح، انتشارات اسلامی، تهران، 1370ش، ج1، ص421.
2. تفسیر کبیر، ملا فتح الله کاشانی، ج1، ص26.
3. عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، شیخ صدوق قدّس سرّه، به نقل از: تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازی و جمعی از نویسندگان، ج1، ص7
4. تفسیر ابوالفتوح رازی قدّس سرّه، ج1، ص18.
5.همان، ص19.
6. ر.ک: شافیه، سید مرتضی علم الهدی قدّس سرّه.
7. تفسیر ابوالفتوح رازی، ج1، ص16.
منبع: ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره163.
فرآوری: فاطمه محمدی
بخش قرآن تبیان
مرحوم آیت الله العظمی اراکی می فرمودند:
مرحوم آخوند ملا محمد کبیر، قطعه زمینی در اطراف سلطان آباد اراک داشتند که در آن، زراعت می کرد و نان سال اهل و عیال خود را از آن زمین به دست می آورد.
یک وقت که حاصل زمین را خرمن کرده بود ودر دشت، خرمن های دیگری نیز وجود داشت، کسی عمداً یا سهواً آتش روشن می کند، باد می وزد و آتش به خرمن ها می افتد و خرمن ها یکی پس از دیگری در آتش می سوزد.
شخصی نزد مرحوم آخوند کبیر می رود و می گوید: چرا نشسته ای! نزدیک است خرمن شما آتش بگیرد.
آخوند کبیر تا این سخن را می شنود عبا و عمامه اش را می پوشد و قرآن به دست بر سر خرمن می رود و رو به آتش می ایستد و خطاب به آن می گوید:
ای آتش! این نان اهل و عیال من است، تو را به این قرآن قسم می دهم این خرمن را نسوزانی .
در حالی که تمام خرمن های دیگر خاکستر شده بود این یک خرمن سالم ماند! هر کس می آمد و می دید، انگشت حیرت به دندان می گزید و متحیر می شد که چطور این خرمن سالم مانده است.
این بزرگواران تربیت شده و درس گرفته از مکتب حضرت ابراهیم علیه السلام هستند که چون خداوند به آتش امر کرد: {یا نار کونی برداً و سلاماً علی ابراهیم}، آموخته اند که هر چیزی ممکن است به امر خداوند و به اذن او انجام گیرد.
بزرگان دین نیز هنگام مشکلات، با توجه به آیات قرآن و زندگی معصومین علیهم السلام، مصائب را از خود دور یا تحمل آن را به خود شیرین می کردند!
یا رب این آتش که در جان من است / سرد کن آن سان که کردی بر خلیل
جراحی بدون بی هوشی !
آورده اند:
مرحوم
آیت الله العظمی سید احمد خوانساری بیماری زخم معده داشتند که احتیاج به
عمل جراحی داشت، از طرفی ایشان سالخورده و از لحاظ جسمی ناتوان بودند و
تحمل جراحی بدون بیهوشی نیز ممکن نبود.
پیش
از آن که عمل جراحی آغاز شود، ایشان اجازه بی هوش کردن را به پزشک ندادند
[چون به نظر ایشان در وضعیت بی هوشی، تقلید مقلدینشان دچار اشکال می شد] از
این رو به پزشکان معالج فرمودند:
هر
گاه من مشغول قرائت سوره مبارکه انعام شدم، شما مشغول عمل شوید من توجه ام
به قرآن است و در این صورت هیچ مشکلی پیش نمی آید. [ایشان آن چنان به قرآن
توجه پیدا میکردند که احساس درد نمی کردند.] همان طور هم شد و با تمام شدن
عمل جراحی، قرائت سوره مبارکه انعام نیز به پایان رسید!