جلوه ای از اعجاز قرآن
يكشنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۳، ۰۷:۲۸ ب.ظ
اعجاز قرآن
سوره هود، آیه 12
فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحى إِلَیْکَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَنْ یَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّما أَنْتَ نَذِیرٌ وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ «12»
پس شاید تو (به خاطر عدم پذیرش مردم، ابلاغِ) بعض از آنچه را که به تو وحى مىشود واگذارى و (شاید) سینه ات به خاطر آن (حرفها) که مىگویند: چرا گنجى بر او نازل نشده، یا فرشته اى با او نیامده، تنگ شده باشد. (مبادا چنین باشد، که) تو فقط هشدار دهنده اى و خداوند بر هر چیزى ناظر و نگهبان است.
نکته ها:
گاهى کفّار از پیامبر مى خواستند کوههاى مکّه را با معجزه به طلا تبدیل کند و یا فرشته اى براى تأیید او نازل شود، از سوى دیگر بعضى به خاطر بغض و کینه حاضر نبودند که پیامبر صلى الله علیه و آله آنچه را مربوط به حضرت على علیه السلام است، بیان کند و اگر هم بیان مىفرمود، نمى پذیرفتند. لذا پیامبر صلى الله علیه و آله سینه اش تنگ و ناراحت مىشد و در نتیجه پیام آیات را به تأخیر مى انداخت و این با عصمت پیامبر صلى الله علیه و آله منافاتى ندارد. زیرا گاهى ابلاغ پیام الهى فورى نیست و پیامبر صلى الله علیه و آله هم روى ملاحظاتى که آن هم شخصى نیست، (بلکه بر اساس مصلحت است،) ابلاغ آیات را به تأخیر مىانداخت. امّا با نزول این آیه، آن ملاحظات هم کنار گذاشته مىشود و با قاطعیّت، پیام آیه ابلاغ مىگردد.
ممکن است ترک بیان وحى تنها نسبت به برخى افراد لجوج بوده که پیامبر صلى الله علیه و آله از هدایت آنان مأیوس بوده است، لکن خداوند مىفرماید: گرچه ایشان ایمان نخواهند آورد، امّا تو وظیفه ى خودت را ترک نکن.
شاید معناى آیه این باشد که کفّار افرادى بىتفاوت و بهانه گیر هستند که گویا تو وحى ما را بر آنان نخوانده اى، و شاید مراد این باشد که اندیشه ى تأخیر و ترک ابلاغ برخى از آیات قرآن، مایه ى دلتنگى تو است.
پیامها:
1- مبلّغ باید در ابلاغ کلام خدا قاطع باشد و ملاحظه ى حرفها و بهانه هاى مردم را نکند. فَلَعَلَّکَ تارِکٌ ... أَنْ یَقُولُوا
2- در شیوه ى برخورد و ارشاد بجاى آنکه بگوییم: تو چنین هستى، بگوییم:
گویا، شاید، مبادا چنین باشى. «فَلَعَلَّکَ» بجاى «انک»
3- کفّار علاوه بر اذیّتها و آزارهاى جسمانى، با بهانه گیرى هاى مختلف، پیامبر صلى الله علیه و آله را در فشار قرار مىدادند. «ضائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَنْ یَقُولُوا ... »
4- عقل مردم در چشم آنهاست، رسالت را در کنار ثروت مىپذیرند. «لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ»
5- ما ضامن وظیفه هستیم، نه نتیجه، تو به وظیفه ات عمل کن، باقى امور را به خداوند واگذار. «إِنَّما أَنْتَ نَذِیرٌ وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ»
6- وظیفه ى مبلّغ انذار مردم است، نه اجبار مردم به ایمان آوردن. «إِنَّما أَنْتَ نَذِیرٌ»
سوره هود، آیه 12
فَلَعَلَّکَ تارِکٌ بَعْضَ ما یُوحى إِلَیْکَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَنْ یَقُولُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ جاءَ مَعَهُ مَلَکٌ إِنَّما أَنْتَ نَذِیرٌ وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ «12»
پس شاید تو (به خاطر عدم پذیرش مردم، ابلاغِ) بعض از آنچه را که به تو وحى مىشود واگذارى و (شاید) سینه ات به خاطر آن (حرفها) که مىگویند: چرا گنجى بر او نازل نشده، یا فرشته اى با او نیامده، تنگ شده باشد. (مبادا چنین باشد، که) تو فقط هشدار دهنده اى و خداوند بر هر چیزى ناظر و نگهبان است.
نکته ها:
گاهى کفّار از پیامبر مى خواستند کوههاى مکّه را با معجزه به طلا تبدیل کند و یا فرشته اى براى تأیید او نازل شود، از سوى دیگر بعضى به خاطر بغض و کینه حاضر نبودند که پیامبر صلى الله علیه و آله آنچه را مربوط به حضرت على علیه السلام است، بیان کند و اگر هم بیان مىفرمود، نمى پذیرفتند. لذا پیامبر صلى الله علیه و آله سینه اش تنگ و ناراحت مىشد و در نتیجه پیام آیات را به تأخیر مى انداخت و این با عصمت پیامبر صلى الله علیه و آله منافاتى ندارد. زیرا گاهى ابلاغ پیام الهى فورى نیست و پیامبر صلى الله علیه و آله هم روى ملاحظاتى که آن هم شخصى نیست، (بلکه بر اساس مصلحت است،) ابلاغ آیات را به تأخیر مىانداخت. امّا با نزول این آیه، آن ملاحظات هم کنار گذاشته مىشود و با قاطعیّت، پیام آیه ابلاغ مىگردد.
ممکن است ترک بیان وحى تنها نسبت به برخى افراد لجوج بوده که پیامبر صلى الله علیه و آله از هدایت آنان مأیوس بوده است، لکن خداوند مىفرماید: گرچه ایشان ایمان نخواهند آورد، امّا تو وظیفه ى خودت را ترک نکن.
شاید معناى آیه این باشد که کفّار افرادى بىتفاوت و بهانه گیر هستند که گویا تو وحى ما را بر آنان نخوانده اى، و شاید مراد این باشد که اندیشه ى تأخیر و ترک ابلاغ برخى از آیات قرآن، مایه ى دلتنگى تو است.
پیامها:
1- مبلّغ باید در ابلاغ کلام خدا قاطع باشد و ملاحظه ى حرفها و بهانه هاى مردم را نکند. فَلَعَلَّکَ تارِکٌ ... أَنْ یَقُولُوا
2- در شیوه ى برخورد و ارشاد بجاى آنکه بگوییم: تو چنین هستى، بگوییم:
گویا، شاید، مبادا چنین باشى. «فَلَعَلَّکَ» بجاى «انک»
3- کفّار علاوه بر اذیّتها و آزارهاى جسمانى، با بهانه گیرى هاى مختلف، پیامبر صلى الله علیه و آله را در فشار قرار مىدادند. «ضائِقٌ بِهِ صَدْرُکَ أَنْ یَقُولُوا ... »
4- عقل مردم در چشم آنهاست، رسالت را در کنار ثروت مىپذیرند. «لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ کَنْزٌ»
5- ما ضامن وظیفه هستیم، نه نتیجه، تو به وظیفه ات عمل کن، باقى امور را به خداوند واگذار. «إِنَّما أَنْتَ نَذِیرٌ وَ اللَّهُ عَلى کُلِّ شَیْءٍ وَکِیلٌ»
6- وظیفه ى مبلّغ انذار مردم است، نه اجبار مردم به ایمان آوردن. «إِنَّما أَنْتَ نَذِیرٌ»