مِشـــــکوة

وبلاگ تخصــصی قــرآن و حدیث

مِشـــــکوة

وبلاگ تخصــصی قــرآن و حدیث

قرآن و اهل بیت (ع) نورند . نوری که انسان می تواند در پرتو آن به تعالی و تکامل برسد .
منشأ نور خداست و همه انوار عالم ، فروغ و تجلی خود را از نور خدا می گیرند .
" مشکوة " همان سرچشمه نور است که همه انوار را در بر دارد....
این وبلاگ تخصصی و پیرامون قرآن و اهل بیت ( ع ) است که به میمنت میلاد پیامبر اکرم حضرت محمد ( ص )
و صادق آل محمد ( ع ) در روز 17 ربیع الأول ایجاد گردیه است . امید است مورد علاقه و عنایت شیفتگان قرآن و عترت
واقع گردد. و الحمد لله رب العالمین

قرآن و بار امانت الهی

پنجشنبه, ۲۱ شهریور ۱۳۹۲، ۱۰:۴۶ ب.ظ



«تصـدع» همان «تفرق» است و ایـن که کسى را که سردرد دارد

 

(لـو انزلنـا هذاالقـرآن علـى جبل لـرایته خـاشعا متصـدعا مـن خشیه الله و تلک الامثـال نضـربها للنـاس لعلهم یتفکرون.)

«اگر ایـن قرآن را بر کوهى فرو مى فرستادیم, یقینا آن(کوه) را از بیـم خدا فروتـن(و) از هـم پاشیده مى دیدى. و ایـن مثل ها را براى مردم مـى زنیـم باشـد که آنان بیندیشنـد.»

«تصـدع» همان «تفرق» است و ایـن که کسى را که سردرد دارد «صداع» مى گویند براى آن است که انسان احساس مـى کند ایـن اعصاب دارد از هـم جدا مى شـود, احساس تصدع مى کند یعنى تفرق اعصاب سر مى کند. هـم چنیـن وقتـى که مطلب سنگیـن باشد و انسان در آن مطلب غور کند سرش درد مى گیرد لذا خداوند فرمود: کوه سردردى گرفت و ایـن سردرد و صداع او مایه تصدع او مى شد و ایـن تصدع او جوارح او را خاشع مى کرد و قهرا ریز ریز مى شد, کوه که ریز ریز مى شـود کره زمیـن هـم متلاشى خـواهد شد, چـون کره زمیـن به کـوه زنده است. خـداوند سبحان در آیات فراوانـى کـوه ها را به منزله لنگر کره زمیـن مـى داند. کره زمیـن که در حال حرکت است لنگرى مى خـواهد که آن را حفظ کند.

در آیات فراوانـى از «جبال» به عنـوان «رواسـى» یاد شـده است, رواسـى یعنـى همـان لنگـرهـا «بسـم الله مجـراهـا و مـرسیها» «مرسـى» در برابر «جرى» همان لنگر انداختـن و لنگرگاه است. هیچ جا نیامده که ما جبال را رواسى قرار دادیـم بلکه فرمـود ما براى شما رواسـى قرار دادیـم, اما در سـوره نازعات مشخص کرد که «رواسـى» چیست؟ در آیه 32 سـوره نازعات فرمـود که: «والجبال ارسیها» جبـال را رواسـى زمیـن قــــــرار داد. در خطبه معروف نهج البلاغه که حضـرت امیـر ـ سلام الله علیه ـ فـرمـود:«و وتـــد بـالصخـور میـدان ارضه» هـم نـاظر به همیـن است. میـدان یعنـى اضطراب, «ماد ـ یمید» یعنـى «اضطرب ـ یضطـرب» میـدان یعنـى اضطراب, اضطراب این کره زمیـن به وسیله کـوه ها بـرطرف شـد, لذا این کـوه ها به منزله وتـد (میخ) آرام کننـده اضطراب زمیـن است. خوب قهرا اگر کوه متلاشى بشود یعنى لنگر از بین برود ایـن سفینه هـم غرق خواهد شد, اگر کوه نتـواند قرآن را تحمل کند کره زمیـن هـم یقینـا قـرآن را تحمل نخـواهـد کرد.


انسان و تحمل امانت الهى

در پـایان سـوره مبـارکه احزاب مسئله عرض «امانت» مطـرح شـده است: «انا عرضنا الامانه على السماوات والارض والجبال فابیـن ان یحملنها و اشفقـن منها و حملها الانسـان انه کـان ظلـوما جهولا»

ایـن امانتـى که عرضه شد مصادیق فراوانـى بر او ذکر کرده اند که در همه ایـن مصـادیق حقیقت قـرآن سهم دارد.

گفته انـد منظور از ایـن امـانت ولایت یا معرفت یا دیـن و یا قـرآن است, هر کدام از ایـن مصادیق ذکر بشـود بالاخره حقیقت قرآن سهمى دارد, جـداى از آنها نیست همـان طـورى که آنها جـداى از ایـــن نیستند اگر ولایت باشـد که «ثقل اصغر» است و قرآن «ثقل اکبر» و اگر دین باشـد که به ایـن ثقل اکبـر وابسته است و ماننـد آن.

این که فـرمـود: ما ایـن امانت را بـر سماوات, ارض و جبال عرضه کردیـم, ذکر جبال بعد از ارض ذکر اعظم اجزا است نه ذکر خاص بعد از عام, ذکر اعظم اجزا است بعد از ذکر کل. وقتـى جبال نتـوانـد یک بارى را تحمل کند یقینا سایر اجزاى زمیـن هـم نمى توانند حمل کنند.

یک وقت است ذکـر خـاص بعداز عام است مثل «مـن کـان عدوا لله و ملائکته و رسله و جبـریل و میکال» که ایـن ذکـر خاص بعد از عام است, گاهـى ذکر خاص بعد از عام نیست ذکر اعظم اجزاى کل است حالا یا بعد از ذکـر کل یا بـدون ذکـر کل, مثل ایـن که زکـریا ـ سلام الله علیه ـ عرض کـرد: «رب انى و هـن العظم منـى واشتعل الراس شیبا» به خدا عرض کرد : مـن استخوان بدنم نرم و سست شد, استخوان چون محکم تریـن عضو بدن است اگر نرم و سست شود چیزى از بدن باقى نمى ماند گوشت و سایر اعضا و عضلات هـم ضعیف خواهد شد و اصولا چیز مهم را که عظیـم مى گویند براى این که استخوان دار است از همیـن عظم گرفته شده مطلبى که استخـوان دار باشد یعنى مایه دار باشد, شخصى که مایه دار باشد, مقامى که مایه دار باشد از آن به عظیـم یاد مى کنند مى گویند استخوان دار و مایه دار است. خـوب گاهى ذکر خـاص بعد از عام است گاهـى ذکـر اعظم اجزا بعد از ذکـر کل است, گاهـى ذکر خـود اعظم الاجزاست تا سایر اجزا فهمیده شـوند. مسئله ذکـر جبال بعدالارض از بـاب ذکـر اعظم اجزا بعد از ذکـر کل است. ایـن ابا و سـرپیچـى که بـراى سمـاوات و ارض و جبـال هست ابـاى استکبارى نیست تا مذمـوم باشـد آن اباى استکبارى را قـرآن ذکـر کـرد و مذمـوم شمـرد که اباى شیطنت است: «ابى واستکبر و کان مـن الکافرین» سرپیچى استکبارى آن است که انسان بتـواند فرمان خـدا را تحمل کند و عمـدا ابا کنـد و تعدى نماید. اباى اشفاقى آن است که ابا کند و نپذیرد چون نمى تـواند, چـون به شفقت مى افتد, این جا شفقت به معناى مشقت است: «فابیـن ان یحملنها و اشفقـن». این ابا مذموم نیست و خداى سبحان هم از سماوات و ارض و جبال با مذمت یاد نکـرده است, هـر جا از ایـن ها سخـن گفته با اطاعت شان توام است و از آن ها به نیکى یاد مى کند: «فقال لها و للارض ائتیا طـوعا او کـرها قالتا اتینا طائعیـن» اما این جا مـى فرماید مقدور سماوات و ارض و جبال نبـود که ایـن را تحمل کننـد لذا ایـن کلمه اشفاق را بعد از کلمه ابا ذکر کرد و فرمود: «فابین ان یحملنها و اشفقـن منها» خوب بالاخره حقیقت قـرآن یکـى از مصـادیق بـارز آن امانت است. پس در پایان سوره احزاب فرمود: مقدور آسمان و زمیـن و کوه ها نبـود که امانت خدا را تحمل کنند, چـون تکلیف ما لا یطـاق است.

حـالا اگـر بخـواهنـد تحمل کننـد چه مى شوند؟ ریز ریز مى شـوند اگر ما مسئله را پافشارى مـى کردیـم از ارض به «انزال» تبـدیل مـى کردیـم «انا عرضنا الامانه» را به «لو انزلنا هذاالقرآن» مبدل مى کردیم و مى گفتیم باید ایـن بار را بکشید اینها ریز ریز مـى شـدنـد. «لـو انزلنا» ما قبلا عرضه کردیم, اینها خواهش کردند مقدور ما نیست, اما الان اگر بخواهیـم بالاتر از عرضه یعنى بر ایـن ها انزال کنیم ریز ریز مى شوند: «لو انزلنا هذاالقرآن علـى جبل لرایته خاشعا متصدعا مـن خشیه الله» این ظاهر آیه است.


تجلى حق سرّ عدم تحمل کوه ها


چـرا قـرآن طـورى است که کـوه نمـى تـواند آن را تحمل کنـد؟ آیا معنایـش آن است که یعنى ایـن الفاظ قرآن بما لها مـن المفاهیـم ایـن علـوم حصـولیه, درک معنـاى ظاهـرى, همیـن درک معانـى اى که مفسـران نـوشته انـد ایـن قـابل حمل کـوه ها نیست ؟

یعنى همین طورى که ما از قرآن بهره مى بریـم به همیـن اندازه که قواعدى و سلسله علومى هست, ایـن قـواعد را اگر کسى آشنا باشد و از علـوم قرآن مـدد مى گیرد, از تفسیر قـرآن سهم مـى بـرد, همیـن اندازه براى کوه مقدور نیست؟ کـوه ها را ریز ریز مى کند یا چیز دیگرى است؟ از ایـن حقیقت قرآن که اگر آن بر کوه نازل بشـود کـوه تـوان آن را ندارد؟ اصل قرآن را وجـود مبارک حضـرت امیـر ـ سلام الله علیه ـ به عنـوان تجلـى خواست حق یاد مى کند,

صغرا را در نهج البلاغه مى خـوانیـم کبرى را در قرآن کریـم, اصل قـرآن را در نهج البلاغه به عنـوان تجلـى حق یاد مى کند: خداى سبحان وجـود مبارک رسـول اکرم ـ صلـى الله عیه وآله و سلـم ـ را بـالحق فـرستاده است: «لیخرج عباده من عباده الاوثان الـى عبادته و مـن طاعه الشیطان الى طاعته بقرآن قد بینه و احکمه لیعلـم العباد بهم اذ جعلوه و لیقـروا به بعد اذ جحـدوه و لیثبتـوه بعد اذ انکـروه» آن گـاه فرمـود: «فتجلى لهم سبحانه فى کتابه مـن غیر ان یکـونـوا راوه بمـا اراهـم مـن قـدرته و خـوفهم مـن سطـوته و کیف محق مـن محق بالمثلات واحتصد مـن احتصـد بالنقمات...»(خطبه 147) «خـداوند, محمـد(ص) را به حق به پیامبـرى مبعوث داشت تـا بنـدگانـش را از پرستش بت ها برهانـد و به پـرستـش او وادارد و از فرمان بـردارى شیطان منع کنـد و به فـرمان او آورد.با قـرآنى که معانـى آن را روشـن ساخت و بنیانش را استوار داشت تا مردم پروردگارشان را که نمى شناختند بشناسند و پـس از آن که انکارش مى کردند به او اقرار آورند و پس از آن که باورش نداشتند وجـودش را معترف شوند. پـس, خـداوند سبحان در کتاب خود بـى آن که او را ببینند, خـود را به بندگانـش آشکار ساخت به آن چه از قدرت خـود به آنان نشان داد و از قهر خویـش آنان را ترسانید که چگـونه قـومى را به عقاب خـود نابـود کـرده و چه سان کشت هستـى جماعتـى را به داس انتقام درو کرده است». در بیانات امام صادق ـ سلام الله علیه ـ هـم ایـن حدیث شریف است که فرمـود: «ان الله سبحانه و تعالى تجلى لعباده فى کلامه او فى کتابه من غیر ان یکون راوه». پـس قرآن مى شـود تجلـى حق, ایـن صغراى مسئله,

کبراى مسئله همان است که در سـوره اعراف آیه 143 آمـده است که: «و لما جاء مـوسـى لمیقاتنا و کلمه ربه قال رب ارنى انظر الیک قال لـن تـرینـى و لکـن انظر الـى الجبل فان استقر مکانه فسـوف ترینى فلما تجلى ربه للجبل جعله دکا و خر مـوسى صعقا فلما افاق قـال سبحـانک تبت الیک و انـا اول المـومنین». پس اگر خدا براى کوه تجلى کند کوه توان حمل ایـن تجلى را ندارد.

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی