درسهای جزء 14 قرآن کریم
نکاتی از جزء چهاردهم قرآن
در چهاردهمین روز ماه ضیافت الله ، به بررسی جزء چهاردهم قرآن شریف می پردازیم . بدان امید که برای خادمان قرآن مفید واقع گردد:
منابع اصلی هر چیز نزد خداست
وَ إِن مِّن شیَْءٍ إِلَّا عِندَنَا خَزَائنُهُ وَ مَا نُنزَِّلُهُ إِلَّا بِقَدَرٍ مَّعْلُومٍ(21- حجر)
هیچ چیز در جهان وجود ندارد، مگر آنکه منابع آن نزد ماست و ما آن را جز به اندازه معین نازل نمیکنیم. بنا بر این آیه چنان نیست که قدرت خداوند محدود باشد، بلکه منبع و مخزن و سرچشمه همه چیز نزد اوست، و او توانایی بر ایجاد هر مقدار در هر زمان را دارد، ولی همه چیز این عالم حساب دارد و ارزاق و روزیها نیز به مقدار حساب شدهای از طرف خدا نازل میگردد.(1)
یک داستان جالب و درس آموز
روزی معاویه لعنة الله علیه در توجیه ظلم و زراندوزی خود و ساکت کردن اعتراضهای مردمی دست به تحریف معنوی قرآن زد و گفت: مردم! مگر شما حقانیت کتاب خدا را قبول ندارید؟ گفتند: بله قبول داریم. گفت: پس این آیه را در آن بخوانید که فرمود وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ وَ ما نُنَزِّلُهُ إِلاَّ بِقَدَرٍ مَعْلُومٍ. بعد ادامه داد: مگر شما حق بودن این آیه را قبول ندارید؟ گفتند: بله قبول داریم. گفت: پس چرا به دارایی من معترضید؟ منظور معاویه از این حرف این بود که بر اساس این آیه خدا به شما آن مقدار داده و به من هم این قدر عنایت کرده است؛ شما که مسلمانید و قرآن را قبول دارید پس چرا به زر اندوزی و ثروت من اعتراض میکنید و از فقر خود گله مندید؟ این حیله و تفسیر به رای معاویه کارگر افتاد و مردم ساکت شدند. او سرخوش از این نیرنگ کارساز خود بود که ناگهان «احنف» از بین جمعیت قد علم کرد و گفت: معاویه! ما آیه را قبول داریم و در آن سخنی نیست. دعوای ما با تو هم بر سر خزائن الهی و مقدار نزول بر خلایق نیست؛ اعتراض ما به تو برای آن دسته ارزاقی است که خدا از خزانه غیبش برای ما نازل کرد و تو ظالمانه آنها را غصب کرده و در انبارهایت ذخیره کردی. در برابر این سخن اعتراض آمیز و کوبنده احنف، معاویه که دیگر حرفی برای گفتن نداشت؛ ساکت شد.(2)
کسانی که شیطان کاری با آنها ندارد و کسانی که زیر سلطه اویند
قَالَ رَبِّ بمَِا أَغْوَیْتَنیِ لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمْ فیِ الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِیَنهَُّمْ أَجْمَعِینَ(39)إِلَّا عِبَادَکَ مِنهُْمُ الْمُخْلَصِینَ(40)قَالَ هذَا صِرَاطٌ عَلیََّ مُسْتَقِیمٌ(41)إِنَّ عِبَادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیهِْمْ سُلْطَنٌ إِلَّا مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغَاوِینَ(42- حجر)
ابلیس به خدا عرض کرد: پروردگارا حال که مرا [به دلیل سجده نکردنم بر آدم از رحمتت دور و] به کیفر گمراهی محکوم کردی من نیز برای آنکه بشر را گمراه کنم فساد را در نظرش زیبا جلوه داده و سرانجام همه را گمراه خواهم ساخت؛ مگر آن بندگانی که خالص شده تو هستند. خدا فرمود: این سنت و راه راستی است بر عهدهی من که تو هیچگونه تسلط و قدرتی بر بندگان من نداری مگر گمراهانی که شخصاً بخواهند از تو پیروی کنند.
از این آیات چند مطلب فهمیده میشود:
اول اینکه مُخلَصین در مقامی به سر میبرند که شیطان چون در آن راه ندارد امکان وسوسه و گمراه کردن آنها نیز برایش وجود ندارد. دوم اینکه تمام انسانها بندگان خدا و تحت حمایت او از گزند شیطان در امانند هر چند دچار وسوسههای اغواگرانه شیطان میشوند اما اینطور نیست که او کاملاً دستش باز باشد و هر کاری که خواست بکند؛ نهایت کاری که او میتواند بکند وسوسه و دعوت است. سوم اینکه اگر کسی شخصاً و به سوء اختیار خود به دنبال شیطان افتاد و از او پیروی کرد شیطان به او افسار زده و بر او تسلط مییابد.(3)
مخلَصین چه کسانی هستند؟
مخلصین کسانی هستند که ابتدا ایشان خود را برای خدا خالص کردند آنگاه خدا هم آنان را برای خود خالص گردانید؛ یعنی غیر خدا کسی در آنها سهم و نصیبی ندارد و در دلهایشان محلی که غیر خدا در آن منزل کند باقی نمانده است و آنان جز به خدا به چیز دیگری اشتغال ندارند و هر چه هم که شیطان از کیدها و وسوسههای خود را در دل آنان بیفکند همان وساوس سبب یاد خدا میشوند و همانها که دیگران را از خدا دور میسازد ایشان را به خدا نزدیک میکند.(4)
تنها گروهی که از رحمت پروردگار نا امیدند
وَ مَن یَقْنَطُ مِن رَّحْمَةِ رَبِّهِ إِلَّا الضَّالُّونَ(56- حجر)
چه کسی جز گمراهان از رحمت پروردگارش ناامید میشود؟! آیه چنین میفهماند که یأس از رحمت پروردگار ویژگی خاص گمراهان است.(5) زیرا گمراهان، خدا را به درستی نشناختهاند و پی به قدرت بیپایانش نبردهاند؛ خدایی که از ذرهای خاک، انسانی چنین شگرف میآفریند و از نطفهای ناچیز، فرزندی برومند به وجود میآورد؛ درخت خشکیده خرما به فرمانش به بار مینشیند و آتش سوزانی را به گلستانی تبدیل میکند، چه کسی میتواند در قدرت چنین پروردگاری شک کند یا از رحمت او مأیوس گردد؟!(6)
اگر خدا نمیخواست ما این کار را نمیکردیم!!
وَ قَالَ الَّذِینَ أَشْرَکُواْ لَوْ شَاءَ اللَّهُ مَا عَبَدْنَا مِن دُونِهِ مِن شیَْءٍ نحَّْنُ وَ لَا ءَابَاؤُنَا (35- نحل)
مشرکان گفتند: اگر خدا میخواست، نه ما و نه پدرانمان کسی را جز او بندگی نمیکردیم. این سخن اندیشمندان ضد دینی در برابر دعوت به یکتاپرستی و دین داری بود که بر زبان میراندند. در یک تقسیم بندی کلی مشرکان در مقام توجیه اعمال ضد دینی که انجام میدادند به دو گروه عمده تقسیم میشدند: یکی توده درس نخوانده و عادی آنها بود که در دفاع از عقاید و اعمال خود به تقلید از نیاکان و سنتهای باستانی تمسک میجستند.(7) دسته دوم علما و اندیشمندان آنها بودند که به گمان خود با این منطق و استدلال علمی از بت پرستی و سایر انحرافات عملی و عقیدتی رایج در بینشان دفاع میکردند. آنها میگفتند: اگر خدا راضی به این کارها و باورهای ما نبود با قدرتی که دارد جلوی ما را میگرفت و ما را از آنها باز میداشت اما همینکه مانع ما نشده و ما آزادانه به آن مشغولیم این خود بهترین دلیل است بر اینکه خداوند از اعمال و عقاید ما رضایت کامل دارد و این امور جایز است. این شبهه که از آن برای تایید هر انحراف در هر زمانی استفاده میشود امروز هم با ادبیات روز در بین عدهای رواج دارد و منتشر میشود.
پاسخ به این شبهه
این سخن وقتی درست است که تنها اراده تکوینی خدا در عالم جریان داشته باشد و بس که اگر چیزی را خواست در همان لحظه ایجاد شود(8) و اگر نخواست در همان لحظه نیست و نابود گردد. خداوند دو اراده دارد؛ اراده تشریعی و اراده تکوینی. آنان که به دام این شبهه عمداً یا سهوا گرفتار شدهاند از اراده تشریعی یا همان خواست در پس قانون خدا غفلت کردهاند. خدا با قانونی که وضع کرده و آن را توسط فرستادگانش به مردم ابلاغ کرده است از مردم خواسته تا عقاید صحیح و اعمال صالح داشته باشند و از همین طریق به آنها اجازه نداده که در مسیر انحراف افتاده و راه هلاکت را طی کنند(9) و به اراده تکوینی دست آنها را باز گشته تا با اختیار خود راه درست را از نادرست برگزیده و در آن حرکت کنند. پس خداوند آنها را منع کرده ولی با بیان قانون؛ نه با زور و سلب اختیار و اگر انتظار دارند که خدا دست هر تبهکار و فکر هر منحرفی را به اجبار گرفته و به راه راست هدایت کند بدانند که هر چند این کار ممکن است اما چون با فلسفه تکامل اختیاری انسان ناسازگار است خدا این کار را نخواهد کرد.(10)
دلیل قرآنی تقیهای که عقل انسان به آن حکم میکند
مَن کَفَرَ بِاللَّهِ مِن بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئنُِّ بِالْایمَانِ وَ لَاکِن مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ(106- نحل)
هر کس پس از ایمانش، به خدا کافر شود جزایش دوزخ است؛ جز کسی که تحت فشار واقع شده ولی دلش به ایمان محکم است. آری کسانی که سینه خود را برای قبول کفر گشودهاند، بدانند که خشم پروردگار شامل حال آنهاست و برای ایشان عذاب بزرگی خواهد بود. این آیه شریفه در واقع به دو گروه از کسانی اشاره میکند که بعد از پذیرش اسلام راه کفر را پیش میگیرند. گروه اول کسانیاند که در چنگال دشمنان بیمنطق گرفتار میشوند و تحت فشار، شکنجه و یا تهدید آنها از اسلام اعلام بیزاری و نسبت به کفر اعلام وفاداری میکنند؛ در حالی که آنچه میگویند تنها با زبان است و قلبشان مالامال از ایمان میباشد. این گروه مسلماً مورد عفوند؛ بلکه اصلاً گناهی از آنها سر نزده است. گروه دوم کسانی هستند که به راستی دریچههای قلب خود را به روی کفر و بی ایمانی میگشایند و مسیر عقیدتی خود را به کلی عوض میکنند، اینها هم گرفتار غضب خدا و عذاب عظیم او میشوند.(11)
دو نکته
1. این آیه دلیل قرآنی همان « تقیه» ای است که برای حفظ جان و ذخیره کردن نیروها برای خدمت بیشتر در راه خدا در اسلام مجاز شناخته شده است.(12)
2. در اسلام مرتد دارای احکام سنگینی است که در این آیه شریفه با عبارتهای «غَضَبٌ مِّنَ اللَّهِ» و «لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ» به آن اشاره شده است. حکم مرتد زن با مرد و نیز مرتد ملی و فطری با هم یکسان نیست که برای اطلاع بیشتر از جزئیات این احکام لازم است تا به کتابهای فقهی مراجعه شود.
پی نوشت ها :
(1) ر.ک به نمونه ج11 ص57
(2) الدر المنثور، جلال الدین السیوطی، ج 4، ص96
(3) آیه 62 سوره اسراء
(4) المیزان ج12 ص165
(5) المیزان ج12 ص181
(6) نمونه ج11 ص101-102
(7) آیه 170 سوره بقره
(8) آیه 40 سوره نحل
(9) در حقیقت آیه بعد که درباره بعثت و محتوای دعوت پیامبران ع است و اشاره ای به عاقبت معاندان دارد؛ پاسخی به شبهه آنهاست.
(10) آیه 107 سوره انعام و آیه 93 سوره نحل
(11) ر.ک به نمونه ج11 ص419
(12) همان
منبع : بخش قرآن تبیان