خدیجه کبری (س) اولین شیعه علی (ع)
حضرت خدیجه، اولین شیعه على علیهالسلام
خدیجه و ازدواج با پیامبر اکرم
«کانت خدیجة امرأة عاقلة شریفةً مع ما اراد الله بها من الکرامة و الخیر و هى یومئذ افضلهم نسبا و اعظمهم شرفا و اکثرهم مالاً(1) ؛ خدیجه بانویى عاقل و شریف بود. به اضافه آنچه خداوند از بزرگوارى و خیر نسبت به او اراده کرده بود و او آن روز برترین در نسب و بزرگترین در شرف و ثروتمندترین زنان در زمان خود بود.»
حضرت خدیجه علیهاالسلام دختر خویلد ـ که 68 سال پیش از هجرت در قریش متولد شده بود - (2) بانویى پرهیزکار و پاکدامن بود. چنانکه به طاهره(3) مشهور شد، او به دلیل استعداد قوى خود، یکى از ثروتمندترین افراد قریش بود. با این همه، همواره بخشى از اوقات خود را در محضر علماى بزرگ و کسب دانش از آنان مىگذراند. در همین نشستهاى علمى بود که متوجّه شد، به زودى پیامبرى ظهور خواهد کرد.(4) با روى دادن اتفاقى چند، سرانجام پیامبر خاتم را شناخت و به تقاضاى خود با وى ازدواج کرد. این رویداد بزرگ در حدود 28 سال قبل از هجرت روى داد(5) و از آن پس خدیجه عمر خود را به همدلى، همسرى، همرازى و همراهى پیامبر اکرم (صلىاللهعلیهوآله) گذراند.
على و محمد نور واحد
بنابر نظر مشهور، امیرمؤمنان على علیهالسلام در سیزدهم رجب سى سال پس از عام الفیل در میان خانه کعبه متولد شد و در آن وقت پیامبر صلىاللهعلیهوآله بیست و هشت ساله بود.(6) در روایات معتبر مىخوانیم: پیامبر اکرم صلىاللهعلیهوآله فرمود:«ان الله تبارک و تعالى خلق علیّا من نورى و خلقنى من نوره و کِلانا من نورٍ واحد؛ خداوند تبارک و تعالى على را از نور من و مرا از نور خودش خلق کرد و هر دوى ما از یک نور هستیم.»(7)
این روایت به خوبى میزان همبستگى پیامبر صلىاللهعلیهوآله و على علیهالسلام را نشان مىدهد، لذا طبیعى است که بعد از تولد على علیهالسلام، پیامبر نهایت کوشش خود را جهت ارتباط بیشتر با على علیهالسلام صرف کنند.
جبرئیل بر پیامبر صلىاللهعلیهوآله نازل شد و فرمود: «از گریه خدیجه، ملائکه به گریه در آمدند. او را بخواه و سلام به او برسان و بگو، خدا به تو سلام مىرساند و او را به خانهاى در بهشت که از نور زینت شده است، بشارت ده.»
بر اساس منابع تاریخى پیامبر صلىاللهعلیهوآله تا سه سالگى على، در خانه ابوطالب بود.(8) پس از آن به منزل خدیجه علیهاالسلام رفت. در طول این مدت پیامبر همواره در تربیت على (علیهالسلام) مىکوشید و با او پیوند داشت، لذا هنگامى که مادر حضرت على (علیهالسلام) نوزادش را خدمت رسول خدا آورد، پیامبر (صلىاللهعلیهوآله) از او خواست، گهواره على را کنار رختخوابش قرار دهد، حضرت گهواره على علیهالسلام را تکان مىداد؛ به او غذا مىداد؛ على (علیهالسلام) را بغل مىگرفت و مىفرمود: «این کودک برادر و در آینده ولى، یاور، وصى و همسر دختر من خواهد بود.»(9)
حضرت على علیهالسلام بعدها این توجه خاص پیامبر اکرم را این گونه توضیح داده است: «شما از خویشاوندى نزدیک من با رسول خدا و مقام مخصوصى که نزد او داشتم، مطلع هستید. مرا در کنار خود قرار مىداد، هنگامى که نوزاد بودم، مرا به سینه خود مىگرفت و در کنار بستر خود مرا حمایت مىکرد و بوى خوش خود را به مشامم مىرساند. او غذا را در دهان من مىگذاشت.» (10)
على در خانه خدیجه
طبیعى بود که این عشق و علاقه حضرت محمد(صلىاللهعلیهوآله) به على که از جایگاهی الهى و منبعث از پیوستگى حقیقى آن حضرت به امیرمؤمنان بود، او را وادار مىکرد به نحوى على علیهالسلام را بیشتر با خود همراه سازد و او را با تربیت الهى خود تربیت کند. لذا مىبینیم خود حضرت پیشنهادى به ابوطالب مىدهد و على را به خانهاش مىآورد و حضرت خدیجه با على علیهالسلام آشنا مىشود.
دوران قبل از بعثت
على در خانه خدیجه رشد و نمو مىیابد و خدیجه مانند مادرى مهربان به وى مىنگرد. بیشترین لحظات عمر على(علیهالسلام) در این دوره نیز با پیامبر اکرم سپرى مىشود. هر چند در خانه خدیجه است ولى پیامبر چون قصد دارد بر او در تمام مراحل نظارت کند، توجه ویژهاى به او مىکند، خصوصا در دورههاى طولانى اعتکاف در غار حرا و ... لذا امام علی (علیهالسلام) خود مىفرمود: «و لقد کنت اتّبعه اتباع الفصیل اثر امه یرفع لى کل یوم من اخلاقه علما و یامرنى بالاقتداء به(11)؛ من مانند بچه ناقهاى که دنبال مادر مىرود، در پى پیامبر مىرفتم، هر روز از اخلاق خود نکتهاى به من مىآموخت و دستور مىداد از آن پیروى کنم.»
آرى! به تعبیر ابن ابى الحدید: «على آنچنان با پیامبر همراه بود که هر وقت پیامبر اکرم از شهر خارج مىشد و به غار حرا مىرفت، او را نیز با خود مىبرد.»(12)
البته حضرت على علیهالسلام در این دوره براى تهیه غذا به منزل بر مىگشت و از خدیجه علیهاالسلام غذاى لازم را براى پیامبر صلىاللهعلیهوآله مىگرفت و به حضرت مىرساند. همچنین اگر لازم بود، خبرى به خدیجه (علیهاالسلام) یا پیامبر رسانده شود، على(علیهالسلام) این کار را انجام مىداد.
دوره بعثت
رسالت غیر علنى
آنگونه که گفتیم، ارتباط پیامبر با على (علیهماالسلام) صرفا یک ارتباط عاطفى یا خویشاوندى نبود، بلکه برآمده از پیوندى قدسى بود. از این روى، با این که على (علیهالسلام) هنوز کودکى چندین ساله است، زودتر از خدیجه (علیهاالسلام) ایمان مىآورد و حضرت خدیجه بعد از وى به عنوان دومین نفر و اولین زن، اسلام را مىپذیرد. بر این اساس پیامبر اکرم فرمود: «اوّلکم واردا على الحوض، اوّلکم اسلاما، على بن ابى طالب...؛ نخستین کسى که بر حوض(کوثر) بر من وارد مىشود، اولین کسى است که اسلام آورد. (یعنى) على بن ابى طالب است.»(13)
در روایتى دیگر امام على علیهالسلام نیز بر این واقعیت تأکید مىکند: «لقد صلیت مع رسول الله قبل الناس بسبع سنین و انا اول من صلى معه؛(14) من هفت سال قبل از مردم با رسول خدا نماز گزاردم و من اولین کسى هستم که با او نماز گزارد.»
بعد از حضرت على علیهالسلام، خدیجه علیهاالسلام نیز ایمان مىآورد و به این ترتیب خانواده سه نفرى رسول خدا صلىالله علیه وآله همه مؤمن به دین او مىشوند.
اولین مسلمان
متأسفانه با وجود روایات متعدد و قراین واضح، عدهاى کوشیدهاند نه به خاطر خدیجه علیهاالسلام که به خاطر دشمنى با على علیهالسلام سابقه وى در اسلام را مخدوش کنند. لذا ایمان خدیجه را بر او مقدم مىدارند. از جمله، درباره ایمان آوردن على علیهالسلام مىگویند: وقتى على علیهالسلام بر پیامبر صلىاللهعلیهوآله وارد شد که خدیجه با پیامبر مشغول نماز بود. على پرسید این عمل چیست؟...(15)
اما با توجه به این که شیعه و سنى گفتار امیرالمؤمنین را قبول دارند، شیعه به خاطر عصمت امام و اهل سنت به خاطر این که صحابه را عادل مىدانند و على علیهالسلام را از صحابه مىدانند، مىتوان این شبهه را با توجه به سخن خود امیر مؤمنان علیهالسلام رد کرد، آن جا که حضرت علی (علیه السلام) مىفرماید: «کنتُ اسمعُ الصوت و ابصر الضوء سنین سبعا و رسولالله صلىاللهعلیهوآله حینئذ صامت ما اذن له فى الانذار والتبلیغ(16)؛ من هفت سال صدا را مىشنیدم و نور را مىدیدم و پیامبر در آن روز ساکت بود و اجازه انذار و تبلیغ به او داده نشده بود.» و در روایتى دیگر آمده که حضرت تصریح کرد هفت سال قبل از دیگران با پیامبر نماز مىخواند.
در روایتى دیگر امام علی (علیه السلام) از ایمان خدیجه علیهاالسلام چنین یاد مىکند: «لم یجمع بیت واحد یومئذ فى الاسلام غیر رسول الله و خدیجه و انا ثالثهم ارى نور الوحى و الرسالة و اشم ریح النبوة؛(17) خانهاى واحد در آن روز در اسلام جمع نشد غیر از رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و خدیجه علیهاالسلام و من سومین آن دو بودم. نور وحى و رسالت را مىدیدم و بوى نبوت را استشمام مىکردم.» در هر صورت حضرت على و حضرت خدیجه با پیامبر اکرم (علیهم السلام) اولین جامعه اسلامى را تشکیل دادند و در دوره دعوت غیر علنى به اجراى مراسم عبادى و نماز مىپرداختند.
در دورهاى که هنوز غیر این سه نفر کسى مسلمان نشده بود، خدیجه و على به یارى محمد مىشتابند و نه تنها در منزل یا کوه حراء که در کنار مسجدالحرام و کعبه و در منظر کفار نماز مىخوانند و حضور اولین جامعه کوچک اسلامى را به مسافران و مقیمان اطلاع مىدهند. این ارتباطها همچنان ادامه داشت تا آن که نوبت به خطیرترین مرحله رسالت رسید.
اعلام عمومى رسالت
این مرحله، سختترین و گاه دردناکترین مراحل براى پیامبر اکرم و خانواده اوست. در این دوره، خصوصا سالهاى آغازین آن، خدیجه و على به شدت تحت فشار قرار داشتند و گاهِ خطر، کشته شدن پیامبر را نیز مشاهده مىکردند. یکى از حوادث این دوره که در راستاى حمایت خدیجه و على علیهالسلام از پیامبر اکرم قابل مطالعه است، موضوعى است که مسلم و بخارى در صحیح خود نقل مىکنند.
«در ایام حج روزى پیامبر اکرم به بالاى کوه صفا رفت و با صداى بلند به مردم خطاب کرد: «اى مردم! من رسول پروردگار هستم.» آنگاه به کوه مروه رفت و باز سه بار مطلب خود را با صداى بلند به گوش مردم رساند. اما جاهلان عرب هر یک سنگى برداشته و در پى حضرت روان شدند. ابوجهل نیز سنگى برداشت و روان شد. او سنگ را چنان پرتاب کرد که به پیشانى حضرت خورد. خون بر صورت رسول خدا جارى شد. پیامبر به کوه ابوقبیس (متکى) رفت و مشرکان نیز در پى او روانه شدند. در این بین شخصى خود را به نزد على علیهالسلام رساند و گفت: «پیامبر را کشتند.» حضرت گریست و با شتاب خود را به خدیجه رساند و او را از این خبر وحشتناک مطلع کرد. خدیجه نیز به شدت غمگین و منقلب شد چنانکه نتوانست بر خود مسلط شود و اشک بر گونههایش جارى گشت.»(18)
به این ترتیب هر دو براى رساندن خود به پیامبر همه جا را جستوجو کردند، در این هنگام جبرئیل بر پیامبر صلىاللهعلیهوآله نازل شد و فرمود: «از گریه خدیجه، ملائکه به گریه در آمدند. او را بخواه و سلام به او برسان و بگو، خدا به تو سلام مىرساند و او را به خانهاى در بهشت که از نور زینت شده است، بشارت ده.»
على و خدیجه که همچنان در پى پیامبر بودند، سرانجام آن حضرت را با صورتى خونین یافتند و به خانه آوردند. اما قریش که مطلع شدند، پیامبر با کمک على و خدیجه به خانه منتقل شده، در پى آنها روانه شدند، خود را به خانه خدیجه رساندند و شروع به سنگ پرانى به خانه کردند. خدیجه علیهاالسلام ناچار از خانه بیرون آمد و فرمود: «آیا شرم نمىکنید که خانه زنى را که نجیبترین قوم شماست، سنگباران مىکنید. آیا از خدا نمىترسید؟»
در پى این سخنان بود که مردم پراکنده شدند. رسول خدا هم در این هنگام پیام جبرئیل را به وى رساند. و خدیجه علیهاالسلام در جواب گفت: «ان الله هو السلام و منه السلام و على جبرئیل السلام و علیک یا رسول الله السلام و رحمة الله و برکاته و على من سمع السلام الا الشیطان.»(19)
تحریم همه جانبه
سران قریش در نخستین شب از سال هفتم بعثت تصمیم گرفتند مسلمانان را تحت فشار اقتصادى، اجتماعى و سیاسى قرار دهند. لذا پیماننامهاى نوشتند و هر نوع معاملهاى را با مسلمانان تحریم کردند. ابوطالب با درک میزان خطر، مسلمانان را از شهر خارج و در درهاى جمع آورى کرد. ـ درهاى که سه سال پذیراى مسلمانان شد ـ در این رویداد بزرگ نیز هم حضرت خدیجه و هم حضرت على (علیهماالسلام) حاضر بودند و اصولاً فشارهاى ناشى از تحمل گرسنگى و سختى این دوره را مىتوان در رحلت خدیجه علیهاالسلام مؤثر دانست. البته حضرت خدیجه از طرق مختلف به تأمین نیازهاى مسلمانان همت مىگمارد که از جمله ابوالعاص بن ربیع داماد حضرت خدیجه علیهاالسلام شترها را مىآورد؛ بار گندم و خرما بر آنها مىنهاد و به مسلمانان مىرساند.(20)
ابن هشام از جمله کسانى است که به حضور خدیجه علیهاالسلام در شعب اشاره کرده است. «ابوجهل، حکیم بن حزام بن خویلد بن اسد را با غلامش که مواد غذایى حمل مىکرد و قصد داشت نزد عمهاش، خدیجه علیهاالسلام، برود، دید؛ خدیجه نزد رسول خدا صلىاللهعلیهوآله و با او در شعب بود. ابوجهل با او گلاویز شد و گفت: آیا غذا مىبرى؟»(21)
بیعت با على علیهالسلام
شگفت آورترین صحنه زندگى حضرت خدیجه (علیهاالسلام) مربوط به قبول ولایت امیرمؤمنان علیهالسلام و امامت اولاد امیرمؤمنان علیهالسلام است با این که در آن وقت به قبول ولایت مکلف نبود، چون این تکلیف بعد از وفات پیامبر، وجوب مىیافت. ولى او در زمان ولادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام از امامت ائمه اطهار ـ که از نسل فرزندش فاطمه هستند ـ شنیده بود. لذا قدر و منزلت امیر مؤمنان علیهالسلام را مىدانست.
علامه مجلسى در این باره مىنویسد: «یک روز رسول خدا همسر مهربانش را خواست. او را در کنار خود نشاند و فرمود: «این جبرئیل است که مىگوید، اسلام شروطى دارد: اوّل، اقرار به یگانگى خداوند. دوم، اقرار به رسالت رسولان. سوم، اقرار به معاد و عمل به اصول شریعت و احکام آن. چهارم، اطاعت اولى الامر و ائمه طاهرین از فرزندان او همراه با برائت از دشمنان آنها.»
در پى این فرمایش پیامبر، حضرت خدیجه به همه آنها اقرار کرد و یک به یک تصدیق فرمود. رسول اکرم در مورد امیرمؤمنان على علیه السلام، به خصوص به خدیجه (علیهاالسلام) فرمود: «هو مولاک و مولى المؤمنین و امامهم بعدى؛ على مولاى تو و مولاى مؤمنان و امام آنها پس از من است.»
رسول گرامى بعد از آن که عهد اکید از خدیجه (علیهاالسلام) گرفت، اصول و فروع، واجبات و محرمات را به وى آموخت. آنگاه، دست خود را بالاى دست امیر مؤمنان (علیهالسلام) گذاشت و خدیجه علیهاالسلام دست خود را بالاى دست پیامبر گذاشت و به این صورت بیعت کرد.
از حدیث «ما کمل من النساء الا اربعة آسیه بنت مزاحم، مریم بنت عمران، خدیجه بنت خویلد و فاطمه بنت محمد» هم ظاهر مىشود که آن بانوى بزرگوار به تمام اصول و فروع دین اسلام ایمان آورد.(22)
حضرت على، داماد خدیجه (علیهماالسلام)
حضرت خدیجه (علیهاالسلام) 24 سال زندگى پر فراز و نشیب خود با رسول خدا را پشت سر گذاشت و پیامبر(صلىاللهعلیهوآله) به عنوان بشارت به وى وعده بهشت داد. بعد از وفات، خود وارد قبر او شد و برایش گریست.(23) فاطمه (علیهاالسلام) تنها بازمانده خدیجه (علیهاالسلام) در این لحظات سخت، دور پدر مىچرخید و بهانه مادر را مىگرفت و این بر ناراحتى پیامبر بى اندازه مىافزود تا آن که جبرئیل نازل شد و فرمود: «اى پیامبر! به فاطمه بگو خدا براى مادرت قصرى از لؤلؤ ساخته است که میان آن نهر است و در آنجا رنجى نیست.»(24)
آرى خدیجه (علیهاالسلام) سرانجام سه سال قبل از هجرت در ماه رمضان(25) وفات یافت، اما تقدیر چنین بود که این بار دختر و پاره تن خدیجه مأموریت همراهى على در مسیر پیروى و یارى از رسول خدا را عهدهدار شود. امرى که بعدها موجب فخر و مباهات ائمه (علیهمالسلام) بود و آنان به این که فرزند خدیجه نامیده شوند، افتخار مىکردند. مانند آنچه در زیارت امام زین العابدین، از امام صادق علیهالسلام مىفرماید: «السلام علیک یابن رسول الله... السلام علیک یابن على بن ابى طالب. السلام علیک یابن الحسن و الحسین. السلام علیک یابن خدیجة و فاطمة.»(26)
به یاد خدیجه
امیرمؤمنان على(علیهالسلام) بعد از وفات حضرت خدیجه (علیهاالسلام) به مناسبت از وى یاد مىکرد و نامش را گرامى مىداشت. از جمله، یک بار به دفاع پیامبر صلىاللهعلیهوآله از حضرت خدیجه اشاره کرده و این قضیه را نقل کردند: « یک روز که پیامبر خدا در میان همسران خویش حضور داشت، یادى از همسرش خدیجه نمود و به فراق او گریست عایشه گفت: بر پیرزن سرخرویی از تیره بنى اسد مىگریى؟ رسول خدا فرمود: [چه کسى جاى خدیجه را مىگیرد] روزى که شما مرا تکذیب کردید، مرا تصدیق کرد. روزى که کفر ورزیدید به من ایمان آورد و هنگامى که شما نازا بودید او برایم فرزند آورد.(27) عایشه گفت از آن پس همواره خودم را با بیان خوبىهاى خدیجه به پیامبر صلىاللهعلیهوآله نزدیک مىکردم.»
آخرین مال
اموال حضرت خدیجه علیهاالسلام به عنوان ابزارى مناسب از همان ابتدا در خدمت اسلام و پیشرفت آن قرار گرفت. جالب این که آخرین بخش از دارایى خدیجه توسط امیرمؤمنان در سفر هجرت به مدینه صرف شد.
پیامبر اکرم سه شبانه روز در غار ثور ماند، امیر مؤمنان نیز شبانه خود را به غار رساند و آذوقه و لوازم سفر را آورد. در آنجا حضرت به على علیهالسلام فرمود: «امانتهاى زیادى نزد من است، به بالاى ابطح (تپهاى در مکه) برو و صبح و شب با صداى بلند بگو: هر کس نزد محمد امانت و یا ودیعهاى دارد بیاید و تحویل بگیرد. یا على! بعد از این با هیچ حادثهاى ناگوار مواجه نخواهى شد تا این که نزد من برسى. امانتهاى مردم را آشکارا تحویل بده. اى على! تو را سرپرست دخترم فاطمه قرار دادم و خدا را مراقب شما.
از آخرین باقىمانده اموال خدیجه براى خود و فاطمه و هر کس از بنى هاشم که قصد همراهى با شما را دارد، شتر و زاد و توشه بخر و بعد از رد امانتها، دیگر درنگ نکن... .»
ابوعبیده (نوه عمار یاسر) مىگوید: «فرزند ابى رافع این مطالب را به نقل از پدرش گفت. من پرسیدم: مگر رسول خدا مال و ثروتى قابل توجه داشت که دو شتر براى سفر خودش خرید و به امیر مؤمنان هم سفارش کرد زاد و توشه دیگر مهاجران را تهیه کند؟
ابى رافع پاسخ داد: پدرم گفت: پیامبر (صلىاللهعلیهوآله) فرمود: هیچ مال و ثروتى براى من سودمندتر از اموال خدیجه نبود. ابى رافع افزود: پدرم گفت: از آخرین موارد مصرف اموال خدیجه خرید زاد و توشه براى مسلمانان مستضعف بود که قصد داشتند به مدینه هجرت کنند.
سفر اکثر مسلمانان با اموال خدیجه ممکن شد. آخرین آنها هم قافلهاى بود که امیرالمؤمنین آن را سرپرستى کرد.»(28)
یک نکته
شهید مطهرى(ره) به نکتهاى اساسى در (اموال خدیجه و شمشیر على) اشاره دارد که آگاهى از آن، جهت روشن شدن ذهن مخاطبان ضرورى است. زیرا وقتى گفته مىشود اسلام با مال خدیجه و شمشیر على پیش رفت، چنین به نظر مىرسد که دین اسلام با همان زر و زور پیش رفته است.
شهید پاسخ مناسبى به این شبهه مىدهد و مىنویسد: «اگر دینى با زور پیش برود، آن، چه دینى مىتواند باشد؟ آیا قرآن در یک جا دارد که دین اسلام با زر و زور پیش رفت؟ آیا على علیهالسلام یک جا گفت که دین اسلام با زر و زور پیش رفت؟ شک[ى وجود] ندارد که مال خدیجه به درد مسلمین خورد اما آیا مال خدیجه صرف دعوت اسلام شد؟ یعنى خدیجه پول زیادى داشت پول خدیجه را به کسى دادند و گفتند بیا مسلمان شو؟ آیا یک جا انسان در تاریخ چنین چیزى پیدا مىکند؟ یا نه، در شرایطى که مسلمین و پیغمبر اکرم در نهایت درجه سختى و تحت فشار بودند، جناب خدیجه علیهاالسلام مال و ثروت خودش را در اختیار پیامبر گذاشت، ولى نه براى این که پیامبر ـ العیاذ بالله ـ به کسى رشوه بدهد و تاریخ نیز هیچگاه چنین چیزى را نشان نمىدهد... پس اگر مال خدیجه نبود، فقر و تنگدستى شاید مسلمین را از پا در مىآورد، مال خدیجه خدمت کرد، اما نه خدمت رشوه دادن... بلکه خدمت به این معنى که مسلمانان گرسنه را نجات داد. شمشیر على بدون شک به اسلام خدمت کرد... در شرایطى که شمشیر دشمن آمده بود، ریشه اسلام را بکند.»(29)
پىنوشتها:
1ـ تاریخ خمیس، ج 1، ص 263.
2ـ ریاحین الشریعه، ج 2، ص 202.
3ـ اعلام النبلا، ج 2، ص 111/ اسد الغابة، ج 3، ص21.
4ـ استیعاب، ج 4، ص 1817.
5ـ درباره سال ازدواج تاریخ خمیس، ج 1، ص 264/ سیره حلبى، ج 1، ص 40، مشهور 40 سالگى است.
6ـ الفصول المهمه، ص 29.
7ـ کفایة الطالب، ص 206.
8 ـ امیرالمؤمنین در عهد پیامبر، صادق صدر، ص 59.
9ـ فروغ ولایت، ص 17، به نقل از کشف الغمه، ج 1، ص 90.
10ـ نهج البلاغه عبده، ج 2، ص 182، خطبه قاصعه.
11ـ نهج البلاغه عبده، ج 2، ص 182.
12ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 13، ص 208.
13ـ مستدرک حاکم، ج 3، ص 136/ ج 3 الغدیر، ص 191 تا 213 را بخوانید.
14ـ تاریخ طبرى، ج 2، ص 213.
15ـ امیرالمؤمنین در عهد پیامبر، محمد صادق صدر، ترجمه دکتر سید جمال موسوى، ص 89، نقل از سیره سید احمد زینى بن دحلال، ص 104.
16ـ نهج البلاغه، خطبه قاصعه.
17ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 13، ص 197.
18ـ تاریخ طبرى، ج 2، ص 208.
19ـ مستدرک حاکم، ج 3، ص 185/ سبط جوزى، در تذکرة الخواص، ص 170/ استیعاب، ج 14، ص 111.
20ـ سیره ابن هشام، ج 2، ص 103، 353، 354.
21ـ همان، ج 2، ص 103.
22ـ ریاحین الشریعه، ج 2، ص 209/ نقل از بحارالانوار، ج 6.
23ـ اعلام النبلا، ج 2، ص 111/ تاریخ طبرى، ج 11، ص 593.
24ـ نهایة الارب، ج 18، ص 171.
25ـ استیعاب، ج 4، ص 1882/ مقاتل الطالبین، ص 130.
26ـ من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 596.
27ـ کشف الغمه، ج 2، ص 131/ بحار الانوار، ج 16، ص 18.
28ـ بحارالانوار، ج 19، ص 63.
29ـ سیرى در سیره نبوى، صص 248 ـ 245.
منبع:
مجله مبلغان، ش 11، محمد عابدى .