مِشـــــکوة

وبلاگ تخصــصی قــرآن و حدیث

مِشـــــکوة

وبلاگ تخصــصی قــرآن و حدیث

قرآن و اهل بیت (ع) نورند . نوری که انسان می تواند در پرتو آن به تعالی و تکامل برسد .
منشأ نور خداست و همه انوار عالم ، فروغ و تجلی خود را از نور خدا می گیرند .
" مشکوة " همان سرچشمه نور است که همه انوار را در بر دارد....
این وبلاگ تخصصی و پیرامون قرآن و اهل بیت ( ع ) است که به میمنت میلاد پیامبر اکرم حضرت محمد ( ص )
و صادق آل محمد ( ع ) در روز 17 ربیع الأول ایجاد گردیه است . امید است مورد علاقه و عنایت شیفتگان قرآن و عترت
واقع گردد. و الحمد لله رب العالمین

۱۶۲ مطلب با موضوع «مباحث و مقالات قرآنی» ثبت شده است

۰۹
ارديبهشت

ابو هریره روایت کرده است که پیامبر اکرم درباره آیه 28 سوره زخرف « و جعلها کلمة باقیة فی عقبه »؛ (خداوند توحید فطری را در میان فرزندان ابراهیم قرار داد ) فرمود:

یعنی خداوند امامت را در نسل حسین علیه السلام قرار داد. 9 تن از امامان شیعه از نسل او هستند و مهدی این امت نیز از آنهاست.»
آن گاه فرمود:« اگر مردی بین رکن و مقام بایستد (و به عبادت خدا مشغول شود) اما با بغض اهل بیت من در دل، از دنیا برود، داخل جهنم خواهد شد.»

در روایتی دیگر از امام باقر علیه السلام آمده است که:« معنای آیه این است که امامت در نسل حسین علیه السلام است و از فرزندی به فرزند دیگر منتقل می شود و به برادر یا عمو منتقل نمی‌شود.»

امام صادق علیه السلام نیز درباره آیه های 8 و 9 سوره تکویر ( و اذا الموعودة سئلت. بای ذنب قتلت)؛ (و آن هنگام که از دختر زنده در گور نهاده سؤال شود که به کدام گناه کشته شده است؟) فرمود:« این آیه درباره امام حسین علیه السلام نازل شده است.»

 


منابع:
بحارالانوار، ج 36، ص 315، حدیث 160 - کفایة الدثر، ص 12.
بحارالانوار، ج 25، ص 253، حدیث 12 ـ کمال الدین، ص 231.

۲۹
فروردين

 

قرآن در قیامت چگونه شفاعت می کند؟

کلمة شفاعت در لغت به معنای جفت شدن و کنار هم قرار گرفتن دو چیز است.[1]

در اصطلاح کلامی نیز شفاعت به معنای وساطت اولیا و برگزیدگان الهی، برای رساندن بندگان به فیض رحمت و مغفرت الهی و دستگیری و نجات آنان است.[2]

شهید مطهری می گوید: شفاعت اقسامی دارد که برخی از آنها نادرست و ظالمانه است و در دستگاه الهی وجود ندارد ولی برخی، صحیح و عادلانه است و وجود دارد. نوع نادرست شفاعت که به دلایل عقلی و نقلی مردود شناخته شده است این است که گناهکار بتواند وسیله ای برانگیزد و به توسط آن از نفوذ حکم الهی جلوگیری کند، درست همان طوری که در پارتی بازی های اجتماعات منحطّ بشری تحقق دارد.
اما شفاعت صحیح که تأیید کنندة قانون و حافظ نظام است و آیات و روایات زیادی از طریق شیعه و سنی وجود آن را اثبات می کند بر دو گونه است:

1. شفاعت «رهبری» یا شفاعت «عمل».

2. شفاعت «مغفرت» یا شفاعت «فضل».

۲۹
فروردين

انواع اعتبارات انسان از دیدگاه قرآن

 

تقسیم مراحل اعتبارى در طول حیات انسان از نظر قرآن مجید:

در قرآن مجید چقدر این موضوع به شکل عالى و تشبیه لطیفى بیان شده است:

اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَیَوهُ الدُّنْیَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ وَ زِینَهٌ وَ تَفَاخُرُ بَیْنَکُمْ وَ تَکَاثُرٌ فِى الامْولِ وَ الاوْلادِ

کَمَثَلِ غَیْثٍ أَعْجَبَ الْکُفَّارَ نَبَاتُهُ و ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَاهُ مُصْفَرًّا ثُمَّ یَکُونُ حُطَمًا وَ فِى الاخِرَهِ

عَذَابٌ شَدِیدٌ وَ مَغْفِرَهٌ مِّنَ اللَهِ وَ رِضْونٌ وَ مَا الْحَیَوهُ الدُّنْیَآ إِلَّا مَتَعُ الْغُرُور

[ سوره حدید آیه ۲۰ ]

ببینید خداوند علىّ أعلا چگونه حقیقت را براى انسان مجسّم‏ مى کند؛ مى‏فرماید: این زندگى دنیا، این زندگى که بشر با این صحنه وسیع از اعتبارات و خواسته‏ها و آرزوها که عمر خود را بر اساس آنها سپرى مى‏کند، و ساعات و دقائق خود را بر آنها منطبق مى‏نماید، و بالاخره با دست تهى از دنیا مى‏رود، از پنج موضوع خارج نیست. این زندگى که حقیقهً مادون زندگى حیوانات و بهائم است، این اعتباریّاتى که بشر را بخود مشغول نموده و از حقائق دور نموده و از زیست درندگان پائین تر آورده است، مرکّب است از لَعِب: بازى بدون خواهش نفسانى، و لَهْو: کارهائى که انسان روى تمایلات نفسانى انجام مى‏دهد و غرض عقلائى صحیحى بر آن مترتّب نیست، و زینَه: روى باطل و اعتبارات را به لباس حقیقت پوشانیدن و امور فانیه را بصورت امور باقیه جلوه دادن، وَ تَفَاخُرُ بَیْنَکُمْ: خودپسندى نمودن و بر اساس تفاخر و مباهات امور زندگى خود را بنا نهادن، و تَکَاثُرٌ فِى الامْولِ وَ الاوْلد: پیوسته بدنبال زیاد نمودن مقدار اموال و تعداد اولاد بر آمدن.

مرحوم شیخ بهاء الدّین عاملى (ره) کلام لطیفى در تفسیر این آیه دارد و مى‏فرماید: خداوند این پنج مرتبه را به موازات سیر عمر افراد بشر بیان فرموده است. چون انسان در اوّل مرحله از زندگى که‏ این مطلب را علّامه طباطبائى مُدّ ظلُّه العالى در حاشیه رساله مخطوطه «الإنسان فى الدّنیا» از شیخ بهائى نقل کردهاند. و نیز در تفسیر «المیزان» ج ۱۹، ص ۱۸۸ ضمن تفسیر این آیه از سوره حدید، از مرحوم شیخ بواسطه نقل فرموده‌‏اند.

همان دوران صباوت است به بازى مشغول مى‏گردد، و سپس در اوان بلوغ به لهو و امور مُشهیانه دست مى‏زند، و در هنگام شباب و جوانى زینت به حدّ اعلا بدو روى مى‏آورد، و در نیمه عمر به تفاخر و حسّ تفوّق مى‏پردازد، و بالاخره در اوان پیرى و شیخوخیّت داعیه زیاد نمودن اموال و اولاد در سر او می‌افتد.
آرى! انسان پس از گذرانیدن دوران صباوت و بلوغ دوست دارد به خود زینت ببندد. لباس خود را، شغل خود را، زندگى و مکان خود را، و بالاخره تمام متعلّقات خود را بنحوى ترتیب دهد که نقش بقاء و بنحو ابدیّت زیست نمودن، روى حقیقت فناء را بپوشاند و واقع امر در تحت این نقشهاى باطله مختفى و منتفى گردد.

از این مرحله که بگذریم دوران تفاخر است، مى‏گوید: قدرت من چنین است، مال من چنان است، علم من فلان است؛ حتّى با کمال جرأت به استخوانهاى پوسیده و خاکستر شده آباء و نیاکان خود فخر مى‏کند و رجز مى‏خواند، و بر اشیاء درهم شکسته و نقشه‏‌هاى پوسیده افتخار مى‏کند و آنها را در موزه‏هاى مجلّل و با شکوه قرار مى‏دهد و شعرهاى حماسى مى‏خواند. و بالاخره در آخر دوران زندگى نیروى وجودى خود را در زیاد کردن مال و فرزند متمرکز مى‏کند.

انسان طبعاً هر چه عمرش زیادتر شود حریص تر مى‏شود؛ در جوانى انفاق در راه خدا مى‏کرد، حالا نمى‏کند؛ حسّ گذشت و ایثار داشت، حالا ندارد.
طبع بشر چنین است که بر هر اساسى تربیت شود نفس او بر همان اساس متحجّر مى‏گردد و احوال گذران او بصورت ملکات ثابته در مى‏آید. البتّه چون خود را بر محور قانون دین و حقّ تربیت ننموده است لذا در آخر عمر نتیجه نفسانى او همان تراکم احوال و تحجّر خاطرات و افکار اوست‏.

۲۷
فروردين
 

روابط دختران و پسران از نگاه قرآن

با نظر و نگاهی به آیات و روایات به روشنی در می‌یابیم که شرع مقدس اسلام در فردی‌ترین دستورات خود اجتماعی است و ارتباطات انسانی و اجتماعی را جزء اصلی‌ترین آموزه‌های خود قرار داده است. اگر بگوییم قرآن مجید آئین‌نامه ارتباطات است امری بدیهی را تأیید نموده‌ایم. رعایت حقوق شهروندی، نحوه ارتباط با والدین، همسایگان، خویشان، دوستان و محترم شمردن حریم بین محرم و نامحرم، آئین و آداب معاشرت، تعاون و مردم‌داری، صله رحم، رسیدگی به امور محرومان و مستمندان، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، خمس، زکات، نماز و ... از اصلی‌ترین مأموریت‌ها و عبادت‌های فردی و اجتماعی مسلمانان به شمار می‌آیند. با اندکی تأمل پی خواهیم برد که در تمامی آن عبادات، ارتباطات انسانی، اجتماعی بودن و مسئولیت‌های جمعی موج می‌زند.

۲۵
فروردين

 
 

ادب را از قرآن بیاموزیم

استاد احمد عابدی در مبحثی تحت عنوان ادب قرآنی به مجموعه نکات مهمی در ارتباط با اخلاق قرآنی اشاره کرده است. متن کامل این نکات به شرح ذیل است:
این حدیث را ذکر کرده بودیم که قرآن ادبستان خداست؛ “القرآن مأدُبَهُ الله”.
یکی از بحث‌های اخلاقی قرآن، ادب قرآن است. یک وقت می‌گوییم آداب تلاوت، آداب نگارش؛ این‌ یک بحث است، یک وقت می‌گوییم ادب قرآن. ادب قرآن در محاوره و گفت‌وگو با مردم چگونه است؟ قرآن با مخالفین خودش چگونه حرف می‌زند؟ ادب را یاد بگیریم.
قرآن می‌فرماید: «انّا او ایّاکم لعلی هدیً او فی ضلالٍ مبین» یا ما، یا شما، یا بر هدایت، یا بر ضلالت. خوب! چرا این‌گونه می‌فرماید؟ قرآن حتی وقتی با مشرکین هم مواجه می‌شود، ادبش این‌گونه است. همین طوری صریحاً نمی‌گوید آن شخص در ضلالت است، آن شخص در کفر به سر می‌برد. ادب قرآن این است که “انّا او ایّاکم… .” قرآن خیلی ادب را رعایت می‌کند.
اینکه قرآن می‌فرماید: «ولا تسبّوا الذین یدعون من دون الله فیسبوّا الله عدواً بغیر علم؛ به خدای مشرکین هم اهانت نکنید، آنها هم برمی گردند به خدای شما اهانت می‌کنند.» این ادب قرآن است.
پرهیز از بیان فساد اخلاقی دشمن
ببینید علمای خودمان، ادبشان ادب قرآنی بوده است. ما طلبه‌ها هم باید اینگونه باشیم. فکر نمی‌کنم احدی به اندازه امام(ره) با شاه مخالف بود. با شاه دشمن بود، به حق هم بود، دشمنی شخصی نبود، واقعاً درد دین داشت. امام از همه ما بهتر شاه و خانواده‌اش را می‌شناخت. یک بار در عمرش دیدید، یک کلمه درباره فساد خانوادگی شاه حرف بزند؟
اشرف پهلوی، خواهر شاه، کثیف‌ترین آدم بوده و معروف است که چه آدم خبیثی بوده است. یک بار شد که امام حتی اشاره وار چیزی در این باره بگوید.
این ادب قرآن است. امام هم می‌دانست، ولی این زشت است که آدم بیاید درباره خانواده کسی حرف بزند، درباره زن و بچه کسی حرف بزند؛ هر چند که آدم خرابی باشد. امام هر وقت به شاه چیزی می‌گفت، می‌گفت ظالم و ستمگر است‌، شاه جنایت می‌کند، کشور را به آمریکا فرخته؛ آیا می‌گفت فساد اخلاقی هم دارد؟
گاهی تلویزیون تصویری از امام را نشان می‌دهد که روی تخت بیمارستان کتاب می‌خواند؛ این کتاب، کتابی است که فساد اخلاقی شاه در آن است، آیا یک بار شد امام از این حرف‌ها بزند؟
متأسفانه ما اخلاق قرآنی را رعایت نمی‌کنیم؛ هر وقت با کسی دعوا داریم، اول می‌رویم سراغ ناموس طرف یا سراغ لغزش‌های اخلاقی‌اش.
قرآن کتاب ادب است. چقدر ما در تاریخ خواندیم که هند جگرخوار، همسر ابوسفیان، مادر معاویه چه کاره بوده است. این همه آیات در قرآن، درباره ابوسفیان نازل شده، شاید ۱۰۰ آیه درباره ابوسفیان است؛ ولی یک‌بار خدا درباره زن ابوسفیان چیزی گفته؟ چه کاره بود و پرچم داشت؟ ولی ادب قرآن این است که به این چیزها نپردازد و زشت است.
اگر یک‌جا درباره زن ابولهب می‌فرماید، سراغ مسایل جنسی و اخلاقی نمی‌رود؛ می‌فرماید: «و امْرَاَتُه حمّاله الحطب؛ هیزم برای آتش می‌آورد».
بنا بر این یک نکته اخلاق قرآن این است که به مسائل جنسی و فحشاء مردم کار نداشته باشیم؛ حتی اگر از کثیف‌ترین مردم باشد؛ خیلی مواقع این مسائل قبح گناه را می‌ریزند؛
خیلی مواقع اشاعه فحشا است و خیلی موارد باعث ترویج گناهان در بین جوانان می‌شود. در گفتارمان به قرآن اقتدا کنیم.

۱۸
فروردين
 
 
دوازده ویژگی یک سخن خوب از دیدگاه قرآن کریم
 
 
1. آگاهانه باشد "و لا تَقْفُ ما لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ"
 
2. نرم باشد "فَقُولا لَهُ قَوْلاً لَیِّناً"
 
3. حرفی بزنیم که خودمان هم به آن عمل کنیم "لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ"
 
4. منصفانه باشد "وَ إذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا"
 
5. حرفمان مستند باشد "قَوْلًا سَدِیدًا"
 
6. ساده و روان حرف بزنیم "قَوْلاً مَّیْسُورًا"
 
7. کلاممان رسا باشد "قَوْلاً بَلِیغًا"
 
8. کلاممان زیبا باشد "قولوا للناس حسنا"
 
9. بهترین کلمات را انتخاب کنیم "یَقُولُ الَّتی هِیَ أحْسَن"
 
10. سخن هایمان روح معرفت و جوانمردی داشته باشد "و قولوا لهم قولاً معروفا"
 
11. همدیگر را با القاب خوب صدا بزنیم "قولاً کریماً"
 
12. کمک کنیم تا درجامعه حرفهای پاک باب شود "هدوا الی الطّیب من القول"
 
۱۴
فروردين

آب در قرآن


آب در قرآن کریم

 
مقـــــدمه

قرآن کریم، از هنگام نزول تا هم اکنون، سرچشمه پیدایش و سرمایه پرورش بزرگترین و پاکترین روح ها، بلندترین همت ها، استوارترین اراده‌ها، عمیق‌ترین افکار، عالیترین معارف، نغزترین ادبیات و دل‌انگیزترین هنرها در عرصه‌های گسترده و حوزه‌های گوناگون حیات فکری و فرهنگی و علمی و اجتماعی و ادبی و هنری مسلمانان در همه اکناف عالم و در پهنه تاریخ پر افتخار فرهنگ و تمدن اسلامی بوده است.
قرآن کریم برخلاف روشها و اندیشه‌های کلامی و فقهی و فلسفی، که بیش از هزار سال است در جامعه اسلامی رایج و شایع شده‌اند، توجه و عنایت فوق‌العاده‌ای به طبیعت و عناصر طبیعت دارد (در این میان، آب از عمده‌ترین عناصر طبیعت به شمار می‌آید)، به طوری که در میان ادیان الهی هیچکدام به اندازه دین مبین اسلام، به ویژه قرآن کریم، به موضوع «آب» نپرداخته‌اند؛ تنوع موضوعی، تفصیل مباحث آب و تاکیدات قرآن به ارزش و اهمیت آب، بیانگر این حقیقت است که توجه قرآن به طبیعت و بالاخص آب همه سویه بوده است.

 

واژه شناسی


واژه «ماء» اصل عبری آن «مُی- میم» و سریانی آن «میا» است که در عربی تغییر شکل داد و «ماء» شد. این لغت در اصل به معنی «هر مایع غیر جامد» است چه آب مطلق باشد یا آبهای مضاف، ولی وقتی به صورت «ماء» مطلق استفاده می‌شود منسوب به آب خالص است.
واژه «ماء» در قرآن کریم 59 بار به صیغه مفرد و 4 بار با متصل شدن به ضمائر به کار رفته است. ماء به صیغه مفرد در موضوعات گوناگون کاربرد داشته است:

۱۱
فروردين

پرسش:
منظور از «أَصحَب الاَیْکَةِ" وَ "قَوْمُ تُبَّعٍ» در آیه 14 سوره «ق» چه کسانی هستند.؟


پاسخ:
«ایکه» به معنى درختان فراوان و در هم پیچیده،و یا به تعبیر دیگر بیشه مانند است، و اصحاب الایکه گروهى از قوم شعیب هستند که در غیر شهر مدین زندگى مى کردند، شهرى که داراى درختان بسیار بود.

و منظور از «قوم تبع» گروهى از مردم یمن است زیرا (تبع) لقبى است براى پادشاهان یمن به اعتبار این که مردم از آن ها تبعیت مى کردند، و ظاهر تعبیر قرآن در این جا و در یک آیه دیگر (دخان/ 37) خصوص یکى از پادشاهان یمن است که در بعضى از روایات نام او (اسعد ابو کرب) ذکر شده ، و جمعى معتقدند که او مرد مؤمنى بود، و مردم را به پیروى از دعوت انبیاء فرا مى خواند، هر چند با او مخالفت کردند.(1)


«تُبّع» از ریشه "تَبِعَ" و در لغت به معنی پیروی کردن است؛ خواه به طور دنبال کردن و تعقیب باشد، خواه از نظر پذیرفتن دستور و اطاعت کردن.(2) و در اصطلاح به رؤسایی گفته می­ شود که به خاطر پیروی بعضی از آن ها از بعضی دیگر در ریاست و سیاست این چنین نامیده شده­ اند و نیز گفته شده «تُبّع» فرمانروایی است که قومش از وی پیروی می­ کنند و جمعش "تبابعه" است.(3)

از امام رضا (علیه السلام) پرسیدند: چرا تبّعِ پادشاه، تبّع نامیده شده است؟ حضرت فرمود: «زیرا او جوانى بود نویسنده و براى پادشاه قبل از خود نویسندگى مى‏ کرد و نوشتن را با جمله‏ "باسم اللَّه الّذی خلق صیحا و ریحا" (به نام خداوندى که باد و فریاد را آفرید) آغاز مى‏ کرد. پادشاه به او گفت: بنویس "به نام پادشاه رعد" (یعنی نام خودش) او گفت: خیر، نوشتن را فقط با نام معبود خودم آغاز مى‏ کنم، سپس خواسته تو را در نظر مى‏ گیرم، لذا خداوند این ویژگى او را شکر نمود و پادشاهى آن پادشاه را به او اعطاء کرد و مردم در این مورد تابع او شدند و لذا تبّع نامیده شد.»(4)

در تواریخ آمده: «تبّع» در قرن پنجم میلادی به سوی مکه لشکر کشی می­ کند تا خانۀ خدا را خراب کند ولی به بیماری سختی مبتلا می­شود، پزشکان چاره و درمان او را، انصراف از سوء قصدش به کعبه می­ بینند، چون منصرف می­ شود، بهبودی می­ یابد و کعبه را محترم می­ دارد و برای نخستین بار بر آن پرده یا پیراهن می­ پوشاند.(5)

او مدت یک ماه هر روز صد شتر را نحر مى‏ کرد و با گوشت آن مردم را اطعام مى‏ نمود. بعد از مدتى، رو به جانب مدینه نهاد و اقوامى از مردم یمن بنام «غسان» را در آن جا اسکان داد، آن ها کسانى بودند که بعدها در زمان پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) هسته‏ هاى اولیه انصار را تشکیل دادند.(6)

اکنون در مکه نیز محلی است که آن را «دارالتّبابعه» می­ گویند.(7)


ـــــــــــــــــــــــــ ــــــــــــــ
(1) تفسیر نمونه ج 22 ص240.
(2) راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، تحقیق صفوان عدنان داودى، بیروت، دارالعلم، 1412 ق‏ ،اول‏،ص162.
(3) همان، ص163.
(4) شیخ صدوق، محمد بن على‏؛ عیون اخبارالرضا علیه السلام، ترجمه حمید رضا مستفید وعلى اکبرغفارى،‏ تهران،‏ صدوق،1372 ش‏، اول،ج1، ص509.
(5) خرمشاهی، بهاءالدین؛ دانش نامه قرآن و قرآن پژوهی، تهران، دوستان و ناهید، 1377ش، اول، ج 1، ص 472.
(6) عزیزى، یوسف؛ ‏داستان پیامبران یا قصه‏هاى قرآن از آدم تا خاتم‏، تهران،‏ هاد ،1380 ش،‏ اول،‏ ص669.
(7) تفسیر نمونه، پیشین، ج 21، ص 196.

 

۳۰
دی

چرا گاهی به «قرآن» کریم و گاهی مجید می گویند؟

قرآن وجوه حسن و نیکی بسیاری دارد که آن ها با صفاتی بیان می شوند و در خود قرآن تعدادی از این صفات بیان شده است،

۱۶
دی
 

اگر خدا وجود دارد چرا در مقابل این همه جنایت در زندگی بشر واکنشی نشان نمی دهد؟

اولا انسان باید نسبت به اعمال خود مسئولیت پذیر باشد. خدای متعال انسان را مختار آفریده و سرنوشتش را در اختیار خودش قرار داده است:

إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ ۖ إِنَّهُ کَانَ ظَلُومًا جَهُولًا(۷۲احزاب) همانا ما امانت (خویش) را بر آسمانها و زمین و کوهها عرضه داشتیم، پس آنها از تحمل آن سر باز زدند و از آن ترسیدند، و انسان آن را بر دوش گرفت که او بسیار ستمکار نادان است.

جنایاتی که رخ می دهد ناشی از زیاده طلبی بعضی از انسان هاست که به حق خود راضی نیستند. در ضمن آنکه بخش های دیگر مردم به نوعی با ظلم پذیری، با ظالمان همراه شده اند. و الا اگر انسان ظلم نکند و در مقابل ظلم دیگران ساکت ننشیند، جنایتی قابل تصور نیست.

ثانیا خدای متعال ساکت و ناظر صرف نیست. از سویی مومنان را مامور نموده به نفع مظلومان و علیه ظالمان اقدام کنند:

وَمَا لَکُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ (۷۶ نساء) و شما را چه شده است که در راه خدا و (برای یاری) مردان و زنان و کودکان،مستضعف پیکار نمی کنید.

و از سوی دیگر با مامور نمودن اولیای خود و امدادهای الهی و عذاب متجاوزان، اجازه غلبه مطلق اهل باطل و جانیان را نمی دهد.

بَلى‏ إِنْ تَصْبِرُوا وَ تَتَّقُوا وَ یَأْتُوکُمْ مِنْ فَوْرِهِمْ هذا یُمْدِدْکُمْ رَبُّکُمْ بِخَمْسَةِ آلافٍ مِنَ الْمَلائِکَةِ مُسَوِّمینَ (۱۲۵ آل عمران) آرى، (امروز هم) اگر استقامت و تقوا پیشه کنید، و دشمن به همین زودى به سراغ شما بیاید، خداوند شما را به پنج هزار نفر از فرشتگان، که نشانه ‏هایى با خود دارند، مدد خواهد داد.

ثالثا کسی که به خدا معتقد است، باید به زنجیره ای از باورها ملتزم باشد که از جمله مهمترین آنها باور به عالم غیب است که با توجه به آن، نهایت کار جانیان، زمینه ساز انتقال از یک وادی به سرای دیگر است. و درگیری حق و باطل نیز، بستر ساز امتحان انسان هاست. که برای همان در این دنیا قرار گرفته اند. بنابراین نباید توقع داشته باشیم که خدا مانع مرگ انسان ها شود. یا هر جایی که کسی از اختیارش سوء استفاده می کند، مانع اقدام او شود.

قَالَ کَمْ لَبِثْتُمْ فىِ الْأَرْضِ عَدَدَ سِنِینَ * قَالُواْ لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ فَسَْلِ الْعَادِّینَ * قَلَ إِن لَّبِثْتُمْ إِلَّا قَلِیلًا لَّوْ أَنَّکُمْ کُنتُمْ تَعْلَمُونَ(۱۱۴-۱۱۲ مومنون) (خداوند) مى گوید: «چند سال در روى زمین توقّف کردید؟» (در پاسخ) مى‏ گویند: «تنها به اندازه یک روز، یا قسمتى از یک روز! از آنها که مى‏ توانند بشمارند بپرس!» مى‏ گوید: « (آرى،) شما مقدار کمى توقّف نمودید اگر مى‏ دانستید!»

رابعا هر سایه ای در کنار نوری شکل می گیرد و در کنار زشتی های دنیا، زیبایی های فراوانی وجود دارد. در واقع اگر چه تاریخ را بر مبنای جنگ ها می نویسند یا رسانه ها حتما اخبار جنگ را به طور گسترده پوشش می دهند، اما حقایق زندگی صحنه های بسیار متنوعی دارد. که نباید از آنها غفلت نمود. عمده مردم زندگی شان نسبتا به سامان است. و عشق و محبت را می چشند. و حتی بسیاری این دنیا را آن قدر شیرین می بینند که فکر می کنند همین دنیا، محل بقای آن هاست.